Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
equinoctial
U
وابسته باعتدال شب و روز واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caudate
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudel
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
equinoctial
U
واقع درنزدیکی خط استوا
samoan
U
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hard by
U
درنزدیکی
In the vicinity of .
U
درنزدیکی
academy
نام باغی درنزدیکی آتن که افلاطون در آن تدریس میکرده است
academies
U
نام باغی درنزدیکی اتن که افلاطون در ان تدریس میکرده است
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
temperance
U
اعتدال
temperately
U
اعتدال
in moderation
U
با اعتدال
intemperate
U
بی اعتدال
temperateness
U
اعتدال
moderately
U
با اعتدال
moderation
U
اعتدال
inclement
U
بی اعتدال
sobriety
U
اعتدال
meanest
U
اعتدال
meaner
U
اعتدال
immoderate
U
بی اعتدال
mean
U
اعتدال
equinox
U
اعتدال
clear air turbulence
U
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
equinoctial colure
U
دایره اعتدال
clemency
U
اعتدال عناصر
vernal equinox
U
اعتدال بهاری
moderateness
U
اعتدال ملایمت
autumnal equinox
U
اعتدال پاییزی
autumnal equinox
U
اعتدال پائیزی
equinox
U
اعتدال شب وروز
descending node
U
نقطه اعتدال پاییزه
autumnal equinox
U
نقطه اعتدال پاییزی
distemperature
U
عدم اعتدال هوا
dragons tail
U
نقطه اعتدال خریفی
dragons head
U
نقطه اعتدال ربیعی
vernal equinox
U
نقطه اعتدال بهاری
ascending node
U
نقطه اعتدال بهاره
autumnal equinox
U
برابران پائیزی اعتدال خریفی
Moderation in all things.
<proverb>
U
در همه چیز اعتدال داشته باش.
prosencephalic
U
واقع در جلو مغز وابسته به جلو مغز
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
substantially
U
در واقع
As it were
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
postmortem
U
پس از واقع
indeed
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
situate
U
واقع در
situates
U
واقع در
situating
U
واقع در
in reality
U
در واقع
bestead
U
واقع
alpha lyrae
U
نسر واقع
haemal
U
واقع درسوی دل
precordial
U
واقع در پیش دل
centric
U
واقع درمرکز
axile
U
واقع درمحور
superjacent
U
واقع درفوق
nether
U
واقع در پایین
extraception
U
واقع نگری
nether
U
واقع در زیر
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
procephalic
U
واقع در جلو سر
onshore
U
واقع در ساحل
shipside
U
واقع در کنارکشتی
down to earth
U
واقع بین
postern
U
واقع درعقب
vega
U
نسر واقع
vanward
U
واقع درجلو
dereism
U
واقع گریزی
situated or situate
U
واقع شده
dichasial
U
واقع در دو طرف
trumped up
U
خلاف واقع
trumped-up
U
خلاف واقع
sincipital
U
واقع در جلوی سر
down-to-earth
U
واقع بین
osculant
U
واقع شونده
sublunar
U
واقع در زیرقمر
flight from reality
U
واقع گریزی
subjacent
U
واقع در زیر
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
yonder
U
واقع درانجا
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
lumbar
U
واقع در کمر
transpontine
U
واقع در انسوی پل
intradermal
U
واقع در زیرپوست
intradermic
U
واقع در زیرپوست
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
initial
U
واقع در اغاز
intramontane
U
واقع در کوهستان
initialed
U
واقع در اغاز
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
realistic
U
واقع گرایانه
realistic
U
واقع بین
to come to pass
U
واقع شدن
initialing
U
واقع در اغاز
initialled
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع شده در
situated
U
واقع در جایگزین
it lies on the east of
U
در خاور واقع
realist
U
واقع بین
realist
U
واقع گرا
limitrophe
U
واقع در مرز
life like
U
واقع نما
realists
U
واقع بین
untrue
U
خلاف واقع
located inside
U
تو واقع شده
initialling
U
واقع در اغاز
initials
U
واقع در اغاز
lies
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
lie
U
واقع شدن
meanest
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
mean
U
واقع دروسط
realists
U
واقع گرا
realistically
U
واقع بین
realistically
U
واقع گرایانه
hinders
U
واقع درعقب
set
U
واقع شده
occurring
U
واقع شدن
to take place
U
واقع شدن
take place
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
vertical
U
واقع در نوک
hindering
U
واقع درعقب
covenants
U
واقع شود
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
covenant
U
واقع شود
realism
U
واقع بینی
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع گرائی
objectivity
U
واقع بینی
occur
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
capsulate
U
واقع درکپسول
occurs
U
واقع شدن
initiatory
U
واقع در اول
associate
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
to suffer wrong
U
مظلوم واقع شدن
situated to the right
U
واقع دردست راست
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
above
U
مافوق واقع دربالا
superlunary
U
واقع بر بالای ماه
become entitled to
U
مصداق ..... واقع شدن
intermediate
U
در میان واقع شونده
surfacer
U
جسم واقع در سطح
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
superlunar
U
واقع دربالای ماه
nocturnal
U
واقع شونده درشب
subocular
U
واقع درزیر چشم
acceptableness
U
مقبول واقع شدن
mediating
U
درمیان واقع شدن
subcartilaginous
U
واقع در زیر غضروف
mediates
U
درمیان واقع شدن
mediated
U
درمیان واقع شدن
mediate
U
درمیان واقع شدن
work
U
موثر واقع شدن
worked
U
موثر واقع شدن
pragmatic
U
فعال واقع بین
southwest
U
واقع در جنوب غربی
murals
U
واقع برروی دیوار
mural
U
واقع برروی دیوار
citied
U
واقع شده در شهر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com