Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dusk
U
هنگام غروب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
airglow
U
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
Other Matches
sundown
U
غروب
gloam
U
غروب
nights
U
غروب
night
U
غروب
sunsets
U
غروب
evenfall
U
غروب
sunset
U
غروب
evening
U
غروب
to go down
U
غروب کردن
cockshut
U
غروب افتاب
sunsets
U
غروب افتاب
second dog watch
U
پاس غروب
moonset
U
غروب ماه
westering
U
غروب کننده
go down
U
غروب کردن
sunset
غروب آفتاب
evening naval twilight
U
غروب دریایی
even fall
U
اول غروب
vesper
U
غروب نمازمغرب
theoretical setting
U
غروب نظری
vesper
U
ستاره غروب
visible setting
U
غروب مرئی
hesper
U
مظهرستاره غروب یازهره
the setting of the sun
U
غروب کردن خورشید
gloaming
U
غروب تاریک و روشن
acronical
U
فاهر شونده در غروب افولی
acronichal
U
فاهر شونده در غروب افولی
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
the sun is near setting
U
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
termed
U
هنگام
term
U
هنگام
at dark
U
هنگام شب
at night
U
شب هنگام
moment
U
هنگام
seasoned
U
هنگام
season
U
هنگام
night season
U
شب هنگام
seasons
U
هنگام
night tide
U
هنگام شب
during
U
هنگام
nightfall
U
شب هنگام
oestrum
U
هنگام
night season
U
هنگام شب
moments
U
هنگام
at nightfall
U
شب هنگام
nighttide
U
شب هنگام
times
U
هنگام
timed
U
هنگام
time
U
هنگام
at the same moment
U
در آن هنگام
gamut
U
هنگام
terming
U
هنگام
night-time
U
هنگام شب
night time
U
هنگام شب
on seeing him
U
هنگام دیدن او
meal time
U
هنگام غذاخوری
to die in harness
U
هنگام کار
when entering
U
هنگام ورود
in-
U
درفرف هنگام
in
U
درفرف هنگام
execution time
U
هنگام اجرا
on occasion
U
هنگام لزوم
update
U
به هنگام دراوردن
updated
U
به هنگام دراوردن
at noon
U
هنگام فهر
updates
U
به هنگام دراوردن
compile time
U
هنگام همگردانی
spring time
U
هنگام بهار
translate time
U
هنگام ترجمه
daytide
U
هنگام روز
summertime
U
هنگام تابستان
teatime
U
هنگام چای
wintertime
U
هنگام زمستان
inprocess
U
هنگام کار
at mess
U
هنگام خوردن
at one's leisure
U
هنگام فراغت
playtime
U
هنگام بازی
daytime
U
هنگام روز
in case of emergency
U
هنگام اضطرار
hard times
U
هنگام تنگدستی
binding time
U
هنگام انقیاد
hexachord
U
هنگام شش بردهای
on arrival
U
هنگام ورود
here's to you
U
هنگام نوشیدن
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
parthian glance
U
نگاه هنگام جدایی
ortive
U
وابسته به هنگام طلوع
dewfall
U
هنگام ریزش شبنم
cash on delivery
U
پرداخت هنگام تحویل
damage in transit
U
خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
nights
U
شب هنگام برنامه شبانه
nooning
U
هنگام فهر ناهار
night
U
شب هنگام برنامه شبانه
batfowl
U
هنگام شب مرغ را شکارکردن
chevy
U
فریاد هنگام شکار
it puckered up in sewing
U
هنگام دوختن جمع شد
landing weight
U
وزن با هنگام تخلیه
to brush over
U
هنگام عبورپوز زدن
then
U
انگاه دران هنگام
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
in the case of traffic jam
[congestion]
U
هنگام راهبندان سنگین
hard-bitten
U
سخت هنگام جنگ
when it came to a push
U
چون هنگام کوشش
smacks
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilation
U
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
coronation oath
U
سوگند هنگام تاج گذاری
high time
U
هنگام خوشی وعیش ونوش
to take counsel of one'spillow
U
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
milter
U
ماهی نر هنگام تخم ریزی
I cut my face shaving.
U
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvest festival
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smack
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
fair-weather
U
خوب هنگام هوای صاف
smacked
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
chanty
U
سرود ملوانان هنگام کار
escaped water
U
تلفات اب هنگام بهره برداری
strikers
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
harvested
U
هنگام درو وقت خرمن
chantey
U
سرود ملوانان هنگام کار
harvests
U
هنگام درو وقت خرمن
invigilated
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
striker
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilate
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest
U
هنگام درو وقت خرمن
open
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilates
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
opened
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
landed weight
U
وزن کالا هنگام تخلیه
damaged in transit
U
صدمه دیده هنگام ترانزیت
natural form
U
وضع بدن هنگام تیراندازی
dead on arrival
U
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
grunter
U
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
everything is good in its season
<proverb>
U
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
red-handed
U
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
electro statics
U
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
corporale
U
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
Say when stop!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
combinatorial explosion
U
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
Say when!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
drag line
U
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
set up
U
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
leisure hours
U
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
backing plate
U
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
print
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
memory sniffing
U
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
printed
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to give the tone
U
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
prints
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to consult one's pillow
U
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
the room was not lived in
U
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
ondise
U
پشت گوی بودن هنگام پاس
passing bell
U
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
adjusting to water
U
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
To breathe ones last .
U
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
To be caught red - handed.
U
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To leave someone in the lurch .
U
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
Payment on delivery of goods.
U
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
jettison of cargo
U
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
alluvial deposit
U
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
plegaphonia
U
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
alibi
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
passanger
U
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
pnemograph
U
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
noil
U
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
strophe
U
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
muzzle velocity
U
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
pajamas
U
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
to cry wolf too often
U
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
he has a rocking gait
U
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
velocity of approach
U
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
lights out
U
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
breakfall
U
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
knock knees
U
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
printed
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
dynamically
U
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
value
U
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
dynamic
U
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
prints
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
alibis
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
pages
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
values
U
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
valuing
U
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
parameters
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
indent
U
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting
U
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents
U
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
zero hour
U
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
parameter
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
print
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com