English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There is the rub . U گیر کار همین جاست (همین است )
lord's day U یکشنبه
Sunday U یکشنبه
Sundays U یکشنبه
Sabbath U یکشنبه
On Sunday night. U شب یکشنبه
dirst d. U یکشنبه
Sunday Schools U مدرسهی یکشنبه
Sunday U یکشنبه را گذراندن
last sunday U یکشنبه گذشته
Sunday School U مدرسهی یکشنبه
Sundays U یکشنبه را گذراندن
Sunday U مربوط به یکشنبه تعطیل
the loard's day U روز خداوند یکشنبه
Sundays U مربوط به یکشنبه تعطیل
quinquagesima U یکشنبه پیش ازلنت
quinquagesima sunday U یکشنبه پیش ازلنت
passion sunday U یکشنبه دوم پیش ازعیدرستاخیزمسیح یا عیدفصح
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
low sunday U اولین یکشنبه بعد از عید پاک
dominical U وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه
sabbatarian U مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . U مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
mondayish U بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
forgave U از ... گذشت
uncharitable U بی گذشت
generously U یا گذشت
illiberal U بی گذشت
amnesties U گذشت
forbearing U با گذشت
ungenerous U بی گذشت
big-hearted U با گذشت
amnesty U گذشت
passing U در گذشت
forbearingly U با گذشت
forgiveness U گذشت
forgivingness U گذشت
unforgiving U بی گذشت
time span U گذشت زمان
period U گذشت زمان
time period U گذشت زمان
remissive U گذشت کننده
remittal U گذشت پرداخت
it is all up U گذشت ورفت
time is up U وقت گذشت
time lapse U گاه گذشت
with each passing year U با گذشت هر سال
With passage of time . U با گذشت زمان
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
forbearingly U از روی گذشت
remission U گذشت تخفیف
intolerant U بی گذشت متعصب
forbear U گذشت کردن
obituary U اگهی در گذشت
waive U گذشت کردن از
forbears U گذشت کردن
lapsing U گذشت زمان
obituaries U اگهی در گذشت
lapse U گذشت زمان
tolerances U مرز گذشت
tolerance U مرز گذشت
lapses U گذشت زمان
pardoned U امرزش گذشت
pardon U امرزش گذشت
pardons U امرزش گذشت
waives U گذشت کردن از
pardoning U امرزش گذشت
it crossed my mind U بخاطری گذشت
waived U گذشت کردن از
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
We had a very rough time. U نه ما خیلی سخت گذشت
We had a very enjoyable time . U به ما خیلی خوش گذشت
Many years passed . U چندین سال گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . U به ما خیلی خوش گذشت
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
reentry point U نقطه باز گذشت
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
this same U همین
remise U انتقال دادن گذشت کردن
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
by impl <adv.> U بخاطر همین
in this respect <adv.> U بخاطر همین
insofar <adv.> U بخاطر همین
for this reason <adv.> U بخاطر همین
as a consequence <adv.> U بخاطر همین
immediately next door <adv.> U همین جنبی
in so far <adv.> U بخاطر همین
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
in this sense <adv.> U بخاطر همین
alike <adv.> U به همین نحو
all the same <adv.> U به همین نحو
in this manner <adv.> U بخاطر همین
in this wise <adv.> U بخاطر همین
in this vein <adv.> U بخاطر همین
for that reason <adv.> U بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
ditto <adv.> U به همین نحو
in like manner <adv.> U به همین نحو
likewise <adv.> U به همین نحو
consequently <adv.> U بخاطر همین
hence <adv.> U بخاطر همین
in this way <adv.> U بخاطر همین
as a result <adv.> U بخاطر همین
whereby <adv.> U بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> U بخاطر همین
by implication <adv.> U بخاطر همین
in consequence <adv.> U بخاطر همین
not long a go U همین تازگی ها
that is a U همین است
This very day . U همین امروز
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
very U همان همین
One of these days . U همین روزها
that is a U همین بود
that is it U همین است
that once U همین یکبار
this once U همین یکبار
therefore <adv.> U بخاطر همین
one of these o c shortlies U در همین روزها
we had a good time U خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
Right now . U همین الان ( حالا)
I'll bring it right away . U همین الان می آورم
I arrived as soon as he left ( went ) . U همین که رفت من آمدم
this very question U دقیقا همین پرسش
steadying U همین راه برو
steadiest U همین راه برو
steadies U همین راه برو
letter of even date U نامه همین تاریخ
steadied U همین راه برو
the th inst U پنجم همین ماه
steady U همین راه برو
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> U هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
In fact, that is just what is good about it. U اتفاقا"خوبیش در همین است
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
repeat range U با همین مسافت تیراندازی کنید
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
He just went outside. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just stepped out. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
She is obsessed with it . U فکر وذکرش فقط همین است وبس
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
Akstafa peacock U طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
universal roll U برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design U طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
In for a penny, in for a pound. U آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion U ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment U [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> U آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
in for a penny, in for a pound <idiom> U آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif U ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet U فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com