English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
There is the rub . U گیر کار همین جاست (همین است )
moralistic U وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
rabid U بد اخلاق
moral U اخلاق
deportment U اخلاق
pettish U بد اخلاق
immoral U بد اخلاق
moody U بد اخلاق
morality U اخلاق
impatient U بد اخلاق
moralities U اخلاق
reprobates U بد اخلاق
reprobate U بد اخلاق
comportment U اخلاق
characterless U بی اخلاق
this same U همین
ethics U علم اخلاق
moral philosophy U علم اخلاق
immorally U بر خلاف اخلاق
good conduct U حسن اخلاق
moralization U اخلاق گرایی
ehtics U علم اخلاق
immoral U خلاف اخلاق
creative thinking U تفکر اخلاق
frailty U ضعف اخلاق
behavior U سلوک اخلاق
moral philosopher U اخلاق دان
public morals U اخلاق حسنه
behaviuor U سلوک اخلاق
frailties U ضعف اخلاق
raking U بد اخلاق فاسد
rakes U بد اخلاق فاسد
Moral decadence . U فساد اخلاق
rake U بد اخلاق فاسد
ethic U کتاب اخلاق
good-natured U خوش اخلاق
moralistic U اخلاق گرایانه
edification U تهذیب اخلاق
in this way <adv.> U بخاطر همین
whereby <adv.> U بخاطر همین
immediately next door <adv.> U همین جنبی
therefore <adv.> U بخاطر همین
one of these o c shortlies U در همین روزها
as a result <adv.> U بخاطر همین
not long a go U همین تازگی ها
thus [therefore] <adv.> U بخاطر همین
by implication <adv.> U بخاطر همین
as a consequence <adv.> U بخاطر همین
hence <adv.> U بخاطر همین
consequently <adv.> U بخاطر همین
alike <adv.> U به همین نحو
This very day . U همین امروز
ditto <adv.> U به همین نحو
in like manner <adv.> U به همین نحو
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
this once U همین یکبار
One of these days . U همین روزها
likewise <adv.> U به همین نحو
that once U همین یکبار
that is it U همین است
that is a U همین بود
that is a U همین است
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
all the same <adv.> U به همین نحو
in this wise <adv.> U بخاطر همین
for this reason <adv.> U بخاطر همین
very U همان همین
in this sense <adv.> U بخاطر همین
in so far <adv.> U بخاطر همین
by impl <adv.> U بخاطر همین
in consequence <adv.> U بخاطر همین
in this manner <adv.> U بخاطر همین
in this vein <adv.> U بخاطر همین
for that reason <adv.> U بخاطر همین
in this respect <adv.> U بخاطر همین
insofar <adv.> U بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
personalities U اخلاق و خصوصیات شخص
peculiar U دارای اخلاق غریب
With his foul temper. U با اخلاق سگه که دارد
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
personality U اخلاق و خصوصیات شخص
moralist U معتقد به اصول اخلاق
wronging U مخالف اخلاق یا قانون
moral U وابسته بعلم اخلاق
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
prejudicial to public morality U منافی اخلاق حسنه
doggery U اخلاق پست بدکاری
donsie U دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
donsy U دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
ethically U مطابق علم اخلاق
it is an offence to morlity U منافی اخلاق است
wrongs U مخالف اخلاق یا قانون
moralists U معتقد به اصول اخلاق
ethical U وابسته به علم اخلاق
to take a person's measure U با اخلاق کسیرا ازمودن
regeneration U نوزایش تهذیب اخلاق
wrong U مخالف اخلاق یا قانون
well conditioned U دارای اخلاق نیکو
steady U همین راه برو
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
steadying U همین راه برو
I arrived as soon as he left ( went ) . U همین که رفت من آمدم
steadiest U همین راه برو
steadies U همین راه برو
the th inst U پنجم همین ماه
Right now . U همین الان ( حالا)
I'll bring it right away . U همین الان می آورم
letter of even date U نامه همین تاریخ
this very question U دقیقا همین پرسش
steadied U همین راه برو
streakier U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
to gauge a person U گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
pharisaism U اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
good tempered U دیر غضب خوش اخلاق
cocotte U زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
edifies U اخلاق اموختن تقدیس کردن
bowdlerization U حذف قسمتهای خارج از اخلاق
streaky U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
edified U اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify U اخلاق اموختن تقدیس کردن
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
americanization U پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
In fact, that is just what is good about it. U اتفاقا"خوبیش در همین است
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
repeat range U با همین مسافت تیراندازی کنید
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
bowdlerize U قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
She is obsessed with it . U فکر وذکرش فقط همین است وبس
smut U تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
he is always a little peculiar U او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
smuts U تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
index expurgatorius U فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
expurgatory index U فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
Akstafa peacock U طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
universal roll U برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted . U بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
overbearingness U تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
acanthus design U طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
well marnered U خوش اطوار خوش اخلاق
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion U ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment U [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif U ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet U فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com