Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make all doubts even
U
هرگونه شک را مرتفع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
obviating
U
مرتفع کردن
obviates
U
مرتفع کردن
obviated
U
مرتفع کردن
obviate
U
مرتفع کردن
deodorize
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorizing
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorizes
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorized
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorises
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorising
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
deodorised
U
بوی بد را مرتفع کردن گندزدایی کردن
all
U
هرگونه همگی
all-
U
هرگونه همگی
free of all average
U
معاف از هرگونه خسارت
hopper
U
هرگونه حشره جهنده
bunk
U
هرگونه تختخواب تاشو
hoppers
U
هرگونه حشره جهنده
bunks
U
هرگونه تختخواب تاشو
stenosed
U
دچار هرگونه تنگی مجرا
cleans
U
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleanest
U
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned
U
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean
U
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
aeromotor
U
هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
beards
U
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beard
U
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
at the owner's risk
U
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
channel
U
هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channelled
U
هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeling
U
هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channels
U
هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeled
U
هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
all right reserved
U
هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
raised flooring
U
کف مرتفع
elevated
U
مرتفع
hidings
U
مرتفع
highest
U
مرتفع
hiding
U
مرتفع
highs
U
مرتفع
high
U
مرتفع
high aerial
آنتن مرتفع
plateaux
U
جلگه مرتفع
champaign
U
زمین مرتفع
Cat
U
حصار مرتفع
blast furnace
U
کوره مرتفع
blast furnaces
U
کوره مرتفع
Cat
U
قلعه مرتفع
high level cistern
U
ابفشان مرتفع
high cloud
U
ابرهای مرتفع
outdoor antenna
U
انتن مرتفع
heights
U
جای مرتفع
aerie
U
اشیانهء مرتفع
high
U
جای مرتفع
aerie
U
خانهء مرتفع
plateau
U
جلگه مرتفع
plateaus
U
جلگه مرتفع
highs
U
جای مرتفع
highest
U
جای مرتفع
height
U
جای مرتفع
eagre
U
موج یا سدخیلی مرتفع
lifts
U
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
U
مرتفع بنظرامدن بلندی
cateran
U
اهل مناطق مرتفع
lifting
U
مرتفع بنظرامدن بلندی
lifted
U
مرتفع بنظرامدن بلندی
detoxification
U
مرتفع شدن حالت مسمومیت
upland
U
زمین مرتفع دور از دریا
uplands
U
زمین مرتفع دور از دریا
reserved for unexpired risks
U
ذخیره برای خطرات مرتفع نشده
aerie
U
لانهء پرنده بر روی صخرهء مرتفع
arch-band
U
[نوار یا تسمه ی مرتفع زیر طاق]
williwaw
U
جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
karroo
U
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karoo
U
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
blast furnace slag
U
تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
vortex tube
U
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
roller-coaster
U
راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller-coasters
U
راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
roller coaster
U
راه اهن مرتفع و پیچ و خم دار تفریحگاههای کودکان وغیره
fjeld
U
فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com