English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
midsummer U نیمه تابستان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
midnight sun U خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
Other Matches
overlaps U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorses U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap U چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorse U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
pmos U ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos U روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate U نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous U نیمه درخشان نیمه مجلل
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
summery U تابستان
summers U تابستان
summertime U تابستان
summer U تابستان
full summer U عین تابستان
aestivate U تابستان را گذراندن
canicule U چله تابستان
summer is in U تابستان رسید
summer ide U فصل تابستان
estivation U تابستان گذرانی
midsummer U چله تابستان
aestivation U تابستان گذرانی
full summer U چله تابستان
estivation U تابستان خوابی
high summer U وسط تابستان
summer time U فصل تابستان
summertime U هنگام تابستان
summery U شبیه تابستان تابستانی
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
summers U چراندن تابستان را بسر بردن
sike U نهری که در تابستان خشک شود
summer U چراندن تابستان را بسر بردن
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june U از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
aestivate U رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
midnight U نیمه شب
mid- U نیمه
moiety U نیمه
semi U نیمه
division line U خط نیمه
semis U نیمه
in noon of night U در نیمه شب
part way U نیمه
half deck U نیمه پل
mid U نیمه
stiffish U نیمه شق
semicrystalline U نیمه متبلور
midwatch U پاس نیمه شب
midyear U نیمه سال
middle watch U نگهبانی نیمه شب
quasi commercial U نیمه بازرگانی
semiconscious U نیمه اگاه
semiconscious U نیمه هوشیار
semiarid U نیمه خشک
semiconscious U نیمه بیهوش
preconscious U نیمه هشیار
quasi private U نیمه خصوصی
semidome U نیمه گنبد
semidivine U نیمه خدا
semidivine U نیمه الهی
semidetached U نیمه مجزا
quasi public U نیمه عمومی
quasi public U نیمه دولتی
semicrystalline U نیمه بلورین
semi official U نیمه رسمی
megrim U درد نیمه سر
semicolonialism U نیمه مستعمراتی
quasi concave U نیمه مقعر
quasi convex U نیمه محدب
partially hearing U نیمه شنوا
semiarboreal U نیمه درختی
partial fixing U نیمه گیرداری
nocturn U عبادت نیمه شب
semi independent U نیمه مستقل
semi conductor U نیمه هادی
semiautomatic U نیمه خودکار
semicivilized U نیمه متمدن
semicinductor U نیمه هادی
partially sighted U نیمه بینا
semi literate U نیمه نویسا
semicolonial U نیمه مستعمره
second half U نیمه دوم
semi skilled U نیمه ماهر
semi trailer U نیمه یدک
semicolonial U نیمه ازاد
semiactive U نیمه فعال
semiaquatic U نیمه ابزی
semi mechanization U نیمه مکانیزه
semicinductor U نیمه رسانا
semidomesticated U نیمه اهلی
half-column U نیمه ستون
subsaline U نیمه شور
subovate U نیمه بیضی
subfossil U نیمه سنگواره
subarid U نیمه خشک
subadult U نیمه بالغ
subacute U نیمه حاد
solid state U نیمه هادی
shaly clay U رس نیمه بلوری
semivitrified U نیمه شیشهای
semitropic U نیمه گرمسیری
semitransparent U نیمه شفاف
semitranslucent U نیمه شفاف
semitranslucent U نیمه کدر
half-timbered U نیمه چوبی
semiparasitic U نیمه انگلی
semi-conscious U نیمه هشیار
half-bat U آجر نیمه
dwarf wall U دیوار نیمه
aileron U نیمه لچکی
aileron U نیمه سنتوری
underemployed U نیمه کار
sub-tropical U نیمه حاره
semi-precious U نیمه گرانبها
semi-precious U نیمه بهادار
semi-final U نیمه نهایی
semi-conscious U در حال نیمه غش
semi-conscious U نیمه بیهوش
semiterrestrial U نیمه خاکی
semisynthetic U نیمه ترکیبی
semisynthetic U نیمه مصنوعی
semilate U نیمه دیررس
semihard U نیمه محکم
semihard U نیمه سخت
semigloss U نیمه شفاف
semigloss U نیمه درخشان
semiofficial U نیمه رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semifluid U نیمه ابکی
semifixed U نیمه ثابت
semifinal U نیمه نهایی
semierect U نیمه قائم
semierect U نیمه ایستاده
semiliquid U نیمه مایع
semilog U نیمه لگاریتمی
semilogarithmic U نیمه لگاریتمی
semisolid U نیمه جامد
semiskilled U نیمه ماهر
semirigid U نیمه سخت
semireligious U نیمه مذهبی
semipublic U نیمه همگانی
semipro U نیمه حرفهای
semiprivate U نیمه خصوصی
semipermeable U نیمه تراوا
semipermanent U نیمه جاودان
semiopaque U نیمه کدر
semiopaque U نیمه شفاف
semimobile U نیمه متحرک
semilustrous U نیمه درخشنده
foreconscious U نیمه هشیاری
subconscious U نیمه هشیار
half tracked U نیمه شنی
before mid night U قبل از نیمه شب
drafts U نیمه نهایی
half way U نیمه راه
drafted U نیمه نهایی
draft U نیمه نهایی
inchoate U نیمه تمام
half U نیمه نخست
parboil U نیمه پختن
parboiled U نیمه پختن
half time U نیمه بازی
semi finals U نیمه نهایی
demigod U نیمه خدا
half faced U نیمه کاره
partial U نیمه کامل
brow ague U درد نیمه سر
half loaded U سلاح نیمه پر
subconsciously U نیمه اگاه
half mast high U نیمه افراشته
subconsciously U نیمه هشیار
subconscious U نیمه اگاه
backcourt U نیمه دفاعی
parboiling U نیمه پختن
parboils U نیمه پختن
half-mast U نیمه افراشتن
translucent U نیمه شفاف
midway U نیمه راه
halvers U نیمه مشترک
part time U نیمه وقت
semi U نیمه تاحدی
semis U نیمه تاحدی
subliminally U نیمه خوداگاه
subliminal U نیمه خوداگاه
first half U نیمه نخست
half-time U نیمه نخست
left heart U نیمه چپ قلب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com