Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
fire bee
U
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
vitric
U
شیشهای
glass rule
U
خط کش شیشهای
amorphous
U
شیشهای
glazing
U
شیشهای
hyaloid
U
شیشهای
vitriform
U
شیشهای
glassy
U
شیشهای
galssy
U
شیشهای
vitreous
U
شیشهای
galss transition
U
تبدیل شیشهای
glassy transition
U
تبدیل شیشهای
glassy state
U
حالت شیشهای
gamma transition
U
تبدیل شیشهای
glass bulb
U
حباب شیشهای
marble
U
گلوله شیشهای
hyaloid membrane
U
شامهء شیشهای
glazing coat
U
روکش شیشهای
vitreus state
U
حالت شیشهای
glassiness
U
خاصیت شیشهای
glass vessels
U
فروف شیشهای
glass tube
U
لوله شیشهای
glass rod
U
میله شیشهای
glass jaw
U
ارواره شیشهای
glass eye
U
چشم شیشهای
marbles
U
گلوله شیشهای
glass electrode
U
الکترود شیشهای
louvred
U
دریاپنجرهچوبی-شیشهای
vitreosity
U
خاصیت شیشهای
the vitreoud humour
U
ابگونه شیشهای
semivitrified
U
نیم شیشهای
slow worm
U
مار شیشهای
shellac
U
لاک شیشهای
glass
U
الت شیشهای
solar house
U
گلخانه شیشهای
blindworm
U
مار شیشهای
semivitrified
U
نیمه شیشهای
gamma transition temperature
U
دمای تبدیل شیشهای
glasy trainsition temperature
U
دمای تبدیل شیشهای
glass transition temperature
U
دمای تبدیل شیشهای
glass type tube
U
لامپ الکترونی شیشهای
t.g
U
دمای تبدیل شیشهای
hyalitis
U
اماس رطوبت شیشهای
vitreous enamel coating
U
روکش لعاب شیشهای
bittersweet
U
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
intravitreous
U
واقع در درون رطوبت شیشهای
glass separator
U
میان گیر شیشهای باتری
vitrify
U
شیشهای کردن یا شدن زینترن
salver
U
سینی پایه دار شیشهای
pseudoscope
U
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
salvers
U
سینی پایه دار شیشهای
eye glass
U
شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
fogging
U
مات کردن سطوح شیشهای یاعدسیها
vitrescence
U
امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
asses' ears
U
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
liquid crystal display
U
صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal displays
U
صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
vitrescent
U
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
meniscus
U
شیشهای که از یکسو گوژ وازسوی دیگر کاو باشد
cullet
U
خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
chalice
U
کاسه
cranium
U
کاسه سر
bowls
U
کاسه
craniums
U
کاسه سر
in a lump sum
U
یک کاسه
lump sums
U
یک کاسه
crania
U
کاسه سر
lump sum
U
یک کاسه
messmate
U
هم کاسه
chalices
U
کاسه
mazard
U
کاسه
skull
U
کاسه سر
skulls
U
کاسه سر
pappus
U
کاسه گل
bowl
کاسه
calycle
U
کاسه گل
cotyla
U
کاسه
calix
U
کاسه گل
drinking cup
U
کاسه
cupule
U
کاسه
socket
کاسه
calyx
U
کاسه گل
sockets
U
کاسه
astrodome
U
گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
knee cap
U
کاسه زانو
stuffing box
U
کاسه نمد
knee pan
U
کاسه زانو
kneepan
U
کاسه زانو
patellae
U
کاسه زانو
kegler
U
کاسه ساز
kneecap
U
کاسه زانو
corolla
U
جام گل کاسه گل
dipper stick
U
کاسه بیل
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
ball bearing
U
کاسه ساچمه
patella
U
کاسه زانو
kneecaps
U
کاسه زانو
lickspittle
U
کاسه لیس
socket
کاسه بندگاه
socket
کاسه چشم
sockets
U
کاسه بندگاه
oil seal
U
کاسه نمد
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
craniography
U
شرح کاسه سر
husks
U
غلاف یا کاسه گل
husk
U
غلاف یا کاسه گل
cup seal
U
بوبند کاسه
parasitism
U
کاسه لیسی
seal
U
کاسه نمد
seals
U
کاسه نمد
loricate
U
کاسه دار
turtleback
U
کاسه پشت
porringer
U
کاسه اش خوری
hard shell
U
کاسه دار
fawner
U
کاسه لیس
toady
U
کاسه لیس
brown-noser
U
کاسه لیس
bootlicker
U
کاسه لیس
yes-man
U
کاسه لیس
bowls
U
کاسه رهنما
lickspittle
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
arse-licker
U
کاسه لیس
bowl
U
کاسه رهنما
stooge
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
puppet
U
کاسه لیس
glene
U
کاسه چشم
glene
U
کاسه مفصل
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
eye sockets
U
کاسه چشم
eyehole
U
کاسه چشم
flower cup
U
غلاف کاسه گل
eye socket
کاسه چشم
sealings
U
کاسه نمدها
ball bearings
U
کاسه ساچمه
scutum
U
کاسه زانو
brainpan
U
کاسه مغز
suck-up
U
کاسه لیس
scal
U
کاسه نمد
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
carapace
U
کاسه سنگ پشت
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
calipash
U
کاسه لاک پشت
patellar
U
مانند کاسه زانو
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
patellate
U
مانند کاسه زانو
porringer
U
کلاه کاسه مانند
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
hardshell
U
کاسه دار سخت
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
LCD
U
Display Crystal Liquid صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
fibre
U
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fiber
U
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibres
U
رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
fibre optics
U
لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com