English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shipping company U شرکت کشتیرانی
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
shipping line U خط کشتیرانی
shipping U کشتیرانی
liners U خط کشتیرانی
sailing U کشتیرانی
navigation U کشتیرانی
liner U خط کشتیرانی
navigating U کشتیرانی کردن
navigability U قابلیت کشتیرانی
cabotage U کشتیرانی ساحلی
navigable U قابل کشتیرانی
sailable U قابل کشتیرانی
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
shipping conference U کنفرانس کشتیرانی
navigate U کشتیرانی کردن
navigates U کشتیرانی کردن
navigated U کشتیرانی کردن
nautical U مربوط به کشتیرانی
commercial marine U کشتیرانی تجارتی
chamber of shipping U اتاق کشتیرانی
shipping U کشتیرانی ناوگان
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
water supply to navigation U تامین اب کانال کشتیرانی
liner trade U کشتیرانی منظم تجاری
cargo liners U خط کشتیرانی مخصوص بار
coasters U کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
coaster U کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
conference freight rate U نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
fairways U مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairway U مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairways U قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
fairway U قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
sudd U توده شناور علف و نی که دررود نیل مانع کشتیرانی میشود
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate U شرکت شرکت سهامی
business group U شرکت سهامی [شرکت]
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
sailings U کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sail U کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sailed U کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage U کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
indicator U نماینده
doer U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
depts U نماینده
dept U نماینده
deligate U نماینده
nominees U نماینده
nominee U نماینده
commissioners U نماینده
commissioner U نماینده
indicant U نماینده
indicatory U نماینده
attorneys U نماینده
attorney U نماینده
delegate U نماینده
delegated U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
mercantile agent U نماینده
deputy U نماینده
agents U نماینده
representatives U نماینده
proctor U نماینده
deputies U نماینده
agent U نماینده
representatives U نماینده ها
agency U نماینده
factors U نماینده
factor U نماینده
delegates U نماینده ها
agencies U نماینده
proxy U نماینده
cabotage U کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
representation U تمثال نماینده
representations U تمثال نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
legates U نماینده پاپ
envoys U مامور نماینده
legate U نماینده پاپ
represents U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
stack indicator U نماینده پشته
represent U نماینده بودن
deputies U وکیل نماینده
envoy U مامور نماینده
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
deputy U وکیل نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
deputations U نماینده نمایندگی
permanent deligate U نماینده دایمی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
pathognomic U نماینده ناخوشی
overseas agent U نماینده خارجی
opostolic delegate U نماینده پاپ
marker ship U کشتی نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
representative elements U عناصر نماینده
sales agent U نماینده فروش
sales representative U نماینده فروش
election U انتخاب نماینده
priority indicator U نماینده اولویت
internunico U نماینده پاپ
consular agent U نماینده کنسولی
expessive U حاکی نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
parliamentarians U نماینده مبرز
parliamentarian U نماینده مبرز
envoi U مامور نماینده
assignee U نماینده مامور
insurance agent U نماینده بیمه
jack and gill U دونامه نماینده ........
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
Member of Parliament U نماینده مجلس
walking delegate U نماینده سیار
Members of Parliament U نماینده مجلس
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
officially represented U دارای نماینده رسمی
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
polyphonous U نماینده چندین صدا
polyphonic U نماینده چندین صدا
exponents U شرح دهنده نماینده
senator U نماینده مجلس سنا
senators U نماینده مجلس سنا
exponent U شرح دهنده نماینده
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
guidon U پرچم نماینده واحد
legates U نماینده پاپ حاکم
legate U نماینده پاپ حاکم
ho stands for water U نماینده اب است O2H
sole agent U نماینده منحصر بفرد
home service agent U نماینده فروش داخلی
factors U حق العمل کار نماینده
regent U نماینده پادشاه رئیس
factor U حق العمل کار نماینده
regents U نماینده پادشاه رئیس
full length U نماینده تمام قدانسان
to act for somebody U نماینده کسی بودن
sole representative U نماینده منحصر بفرد
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com