English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cry up U نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to plaster any one with praise U کسیرا زیاد ستودن
overdevelop U توسعه و عمران زیاد یافتن
stand in U قرب ومنزلت
stand-in U قرب ومنزلت
stand-ins U قرب ومنزلت
Status . Position and rank. U مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
commending U ستودن
eulogizing U ستودن
eulogised U ستودن
applauds U ستودن
eulogize U ستودن
applauding U ستودن
glorifies U ستودن
applauded U ستودن
to write up U ستودن
commend U ستودن
eulogises U ستودن
commends U ستودن
eulogizes U ستودن
glorifying U ستودن
eulogized U ستودن
commended U ستودن
glorify U ستودن
extols U ستودن
applaud U ستودن
extolling U ستودن
praise U ستودن
praised U ستودن
praises U ستودن
praising U ستودن
write up U ستودن
eulogising U ستودن
panegyrize U ستودن
write-up U ستودن
write-ups U ستودن
adoring U ستودن
adore U ستودن
adored U ستودن
adores U ستودن
extolled U ستودن
extol U ستودن
to crack up U ستودن
adulate U چاپلوسانه ستودن
preconize U نزدهمه ستودن
public U عموم
universal applause U عموم
allow U اجازه دادن ستودن
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
allows U اجازه دادن ستودن
allowing U اجازه دادن ستودن
publicly U در نظر عموم
coram popula U درپیش عموم
the public U عموم مردم
public spiritedness U خیرخواهی عموم
open to the public U واضح درنظر عموم
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
By common consent. U به تصدیق همه ( عموم )
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
publicly useful U سودمند برای عموم
publicising U به اطلاع عموم رساندن
for the public good U برای خیر عموم
commonable U قابل استفاده عموم
publicize U به اطلاع عموم رساندن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
discommon U ازدسترس عموم بیرون اوردن
to burst upon the view U ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
forum U بازار محل اجتماع عموم
common goods U کالای مورد نیاز عموم
forums U بازار محل اجتماع عموم
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
paradoxes U عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
paradox U عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
Open to the publice. U ورود برای عموم آزاد است
the public are hereby notified U بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
common user supplies U کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items U کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
proprietary company U شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant U نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
public U سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
deodand U چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
library U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight U قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
common carrier U شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalk U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
discovers U یافتن
discovered U یافتن
discover U یافتن
detect U یافتن
detected U یافتن
detects U یافتن
discovering U یافتن
detecting U یافتن
finds U یافتن
find U یافتن
to get fame U شهرت یافتن
tenser U تشدید یافتن
decreased U کاهش یافتن
to extricate oneself U رهایی یافتن
decreases U کاهش یافتن
to gain the upper hand U غلبه یافتن
decreases U نقصان یافتن
deploying U گسترش یافتن
terminated U خاتمه یافتن
to gain in nealth U بهبودی یافتن
to come to know U اگاهی یافتن
dwindle U تدریجاکاهش یافتن
taper off U کاهش یافتن
relaxing U تخفیف یافتن
relax U تخفیف یافتن
pull round U بهبودی یافتن
terminates U خاتمه یافتن
tense U تشدید یافتن
recvperate U بهبودی یافتن
outspread U گسترش یافتن
relaxes U تخفیف یافتن
protend U امتداد یافتن
dwindled U تدریجاکاهش یافتن
to a greatness U بزرگی یافتن
decreased U نقصان یافتن
tensed U تشدید یافتن
scant U تخفیف یافتن
to be transferred U انتقال یافتن
decrease U کاهش یافتن
to be through U فراغت یافتن
deploy U گسترش یافتن
decrease U نقصان یافتن
to be prolonged U امتداد یافتن
dwindling U تدریجاکاهش یافتن
dwindles U تدریجاکاهش یافتن
booming U توسعه یافتن
center U تمرکز یافتن
masters U تسلط یافتن
masters U تسلط یافتن بر
mastered U تسلط یافتن
mastered U تسلط یافتن بر
master U تسلط یافتن
master U تسلط یافتن بر
convect U انتقال یافتن
accrue U افزایش یافتن
acceding U راه یافتن
accrue U گسترش یافتن
accrues U افزایش یافتن
accrues U گسترش یافتن
accruing U افزایش یافتن
accruing U گسترش یافتن
wane U کاهش یافتن
waned U کاهش یافتن
get out U رهایی یافتن
tensest U تشدید یافتن
specialises U تخصص یافتن
bunchout U برامدگی یافتن
break out U شیوع یافتن
tensing U تشدید یافتن
circumfuse U گسترش یافتن
come off U تحقق یافتن
come off U وقوع یافتن
come round U شفا یافتن
come through U وقوع یافتن
learn U اگاهی یافتن
learns U اگاهی یافتن
booms U توسعه یافتن
boomed U توسعه یافتن
boom U توسعه یافتن
specializing U تخصص یافتن
specializes U تخصص یافتن
specialize U تخصص یافتن
specialising U تخصص یافتن
wanes U کاهش یافتن
waning U کاهش یافتن
ensuring U اطمینان یافتن
insures U اطمینان یافتن
insuring U اطمینان یافتن
misalign U تغییر یافتن
dominate U تفوق یافتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com