English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adductor U عضله نزدیک کننده
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
contiguous U نزدیک
fast by U نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
accessible U نزدیک
vicinal U نزدیک
on the eve of U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
nears U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
neared U نزدیک
imminent U نزدیک
towards U نزدیک
near upon U نزدیک
adjacent U نزدیک
nigh U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
next door to U نزدیک
proximate U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close-up U از نزدیک
close U نزدیک
closer U نزدیک
hand to hand U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
closest U نزدیک
forthcoming U نزدیک
closes U نزدیک
nearby U نزدیک
approaching U نزدیک
close up U از نزدیک
narrowly U از نزدیک
upcoming U نزدیک
close aboard U نزدیک
near- U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
caudal U نزدیک به دم
to gain ground upon U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
nearest U نزدیک
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
by U از نزدیک
near U نزدیک
in sight U نزدیک
beside U نزدیک
nearer U نزدیک
neighbouring U نزدیک
hard by U نزدیک
near by U نزدیک
nearing U نزدیک
accosts U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
inside U نزدیک بمرکز
adjoining U نزدیک مجاور
odd comeshortly U اینده نزدیک
accosted U نزدیک شدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک کشیدن
in U نزدیک دم دست
accost U نزدیک کشیدن
in U نزدیک ساحل
to draw near or nigh U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
converging U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
stand by <idiom> U نزدیک بودن
paulo postfuture U اینده نزدیک
converge U به هم نزدیک شدن
abutted U نزدیک بودن
parotic U نزدیک به گوش
acceding U نزدیک شدن
in- U نزدیک ساحل
accedes U نزدیک شدن
in- U نزدیک دم دست
acceded U نزدیک شدن
accede U نزدیک شدن
about U در اطراف نزدیک
accosts U نزدیک شدن
almost U بطور نزدیک
in the near future U در آینده نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
on the simmer U نزدیک بجوش
hare sighted U نزدیک بین
Near our office . U نزدیک اداره ما
shortest U نزدیک تور
shorter U نزدیک تور
danger close U خطر نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
Near East U خاور نزدیک
draw near U نزدیک شدن
by U نزدیک کنار
to be quite close U نزدیک به هم بودن
draw on U نزدیک شدن
short-range U نزدیک برد
foreground U نزدیک نما
short range U نزدیک برد
short U نزدیک تور
approximates U نزدیک کردن
cypres U تقریبی نزدیک
grazed U نزدیک به زمین
going on U نزدیک شدن
graze U نزدیک به زمین
insides U نزدیک بمرکز
hail fellow U صمیمی نزدیک
abut U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
grazes U نزدیک به زمین
close U نزدیک به ناو
of kin U نزدیک همانند
approximated U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
parahepatic U نزدیک جگر
his almost night U نزدیک شب است
odd comeshortly U روز نزدیک
paranephric U نزدیک گرده
besides U بعلاوه نزدیک
at U پهلوی نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
offing U در اینده نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
paranasal U نزدیک بینی
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
nearing U نزدیک به ضربه
inapproachable U نزدیک نشدنی
caudal U نزدیک به انتها
near by U دم دست نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
close range U فاصله نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close price U قیمت نزدیک
myopy U نزدیک بینی
close in U نزدیک شدن
close coordination U هماهنگی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
near sight U نزدیک بینی
close controlled U همکاری نزدیک
near sightedness U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
myopia U نزدیک بینی
nearest U نزدیک به ضربه
admaxillary U نزدیک ارواره
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
neighbors U نزدیک مجاور
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
subadult U نزدیک سن تکلیف
subapical U نزدیک راس
subcentral U نزدیک مرکز
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com