English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
verge U نزدیک شدن مشرف بودن بر
verges U نزدیک شدن مشرف بودن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overhang U مشرف بودن
overhangs U مشرف بودن
impend U مشرف بودن
impendence U مشرف بودن
imminence U مشرف بودن
bound U مشرف بودن
imminency U نزدیکی مشرف بودن
imminence U نزدیکی مشرف بودن
overlook U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
dying declarations U در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
to be quite close U نزدیک به هم بودن
stand by <idiom> U نزدیک بودن
abutted U نزدیک بودن
sillier U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silly U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silliest U بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
in distance U نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
neck and neck <idiom> U درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
overhanging U مشرف
dominant U مشرف
verges U مشرف
verge U مشرف
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
seafront U مشرف بدریا
seafronts U مشرف بدریا
overhanging U پیشامده مشرف
the hill overhangs the city U تپه به شهر مشرف است
palisades U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
palisade U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lichgate U طاق نمای مشرف بحیاط کلیسا
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
abut U مماس بودن مجاور بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze U گرفته بودن مغموم بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
nearing U نزدیک
nearest U نزدیک
nearer U نزدیک
closes U نزدیک
close-ups U از نزدیک
nears U نزدیک
next door to U نزدیک
by U از نزدیک
forthcoming U نزدیک
near upon U نزدیک
closer U نزدیک
approaching U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
hard by U نزدیک
neared U نزدیک
in sight U نزدیک
on the eve of U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
cephalo U نزدیک به سر
caudal U نزدیک به دم
imminent U نزدیک
vicinal U نزدیک
nigh U نزدیک
near- U نزدیک
proximate U نزدیک
near U نزدیک
close aboard U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
near at hand U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
closest U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
near by U نزدیک به
forby U از نزدیک
beside U نزدیک
foreby U نزدیک
adjacent U نزدیک
close up U از نزدیک
contiguous U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
nearby U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
close-up U از نزدیک
fast by U نزدیک
close by U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
at hand U نزدیک
accessible U نزدیک
upcoming U نزدیک
hand to hand U نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com