Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
going on
U
نزدیکی تماس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
de bounce
U
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point
U
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
propinquity
U
نزدیکی
adjacence or cency
U
نزدیکی
imminence
U
نزدیکی
contiguity
U
نزدیکی
appulse
U
نزدیکی
sexual intercourse
U
نزدیکی
around
U
در نزدیکی
vicinity
U
نزدیکی
affinities
U
نزدیکی
affinity
U
نزدیکی
closeness
U
نزدیکی
copulate
U
نزدیکی
copulated
U
نزدیکی
copulates
U
نزدیکی
copulating
U
نزدیکی
proximity
U
نزدیکی
intimity
U
نزدیکی
inwarness
U
نزدیکی
approximations
U
نزدیکی
approximation
U
نزدیکی
vicinage
U
نزدیکی
vichywater
U
نزدیکی
nighness
U
نزدیکی
neiggourhood
U
نزدیکی
nearness
U
نزدیکی
togetherness
U
نزدیکی
accession
نزدیکی
adduction
U
نزدیکی
nearby
U
در نزدیکی
therabout
U
در همان نزدیکی
offing
U
دران نزدیکی ها
In the vicinity ( neighbourhood ).
U
همین نزدیکی ها
kinder
U
نزدیکی تشابه
verge
U
نزدیکی حدود
verges
U
نزدیکی حدود
sexual intercourse of doubful nature
U
نزدیکی به شبهه
adjacency
U
نزدیکی مجاورت
adjacence
U
نزدیکی مجاورت
nodality
U
نزدیکی به گره
hereabout
U
درهمین نزدیکی ها
proximity of blood
U
خویشی نزدیکی
in with
<idiom>
U
دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
imminency
U
نزدیکی مشرف بودن
hang about
U
در نزدیکی منتظر بودن
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
To have sexual intercourse with a woman .
U
با زنی نزدیکی کردن
rapprochement
U
نزدیکی تمایل بدوستی
thereabout
U
درهمان نزدیکی تقریبا
abutment
U
بست دیوار نزدیکی
sexual intercourse
U
مواقعه نزدیکی جنسی
imminence
U
نزدیکی مشرف بودن
accessibility
U
امکان نزدیکی وسیله وصول
Is there a ... nearby?
آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Heris
U
شهر هریس در نزدیکی تبریز
The gas station is nearby .
U
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick
U
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
Is there an inexpensive restaurant around here?
U
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
machined
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
machine
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
aclinic line
U
خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
estrus
U
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
esturm
U
مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
checkpoints
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
contact line
U
خط تماس
contacted
U
تماس
taction
U
تماس
contacts
U
تماس
tangency
U
تماس
contacting
U
تماس
impacts
U
تماس
contact
U
تماس
ding
U
تماس
impinging
U
تماس
tangents
U
تماس
tangent
U
تماس
contingence
U
تماس
impact
U
تماس
line of contact
U
خط تماس
point contact
U
تماس نقطهای
point of contact
U
نقطه تماس
contiguity
U
برخورد تماس
interactional points
U
نقاط تماس
contact area
U
سطح تماس
area contact
U
سطح تماس
to be in rapport
U
تماس داشتن
angle of contact
U
زاویه تماس
movement to contact
U
حرکت به تماس
communicator
U
شخص در تماس
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
contact angle
U
زاویه تماس
contact area
U
منطقه تماس
contact diameter
U
قطر تماس
corps a corps
U
تماس بدنی
contact surface
U
سطح تماس
tuch
U
تماس دادن با
contact ratio
U
نسبت تماس
contact lost
U
تماس قطع شد
contact party
U
گروه تماس
to be in contact
U
تماس داشتن
contact pressure
U
فشار تماس
to bring into contact
U
تماس دادن
contact patrol
U
گشتی تماس
contact point
U
قطب تماس
finishes
U
تماس انتهایی
contact flange
U
فلانژ تماس
skim
U
تماس اندک
finish
U
تماس انتهایی
skims
U
تماس اندک
skimmed
U
تماس اندک
shock hazard
U
خطر تماس
line to line fault
U
تماس خطوط
zone of contact
U
ناحیه تماس
grazing point
U
نقطه تماس با مانع
break off
U
قطع تماس با دشمن
contact behavior
U
رفتار تماس جویانه
movement to contact
U
حرکت به اخذ تماس
contact print
U
چاپ به طریقه تماس
contact fire
U
انفجار در اثر تماس
contact backlash
U
دنده کور تماس
contact report
U
گزارش اخذ تماس
contact
U
تماس یافتن تماسی
galvanism
U
تماس برق بابدن
contacted
U
تماس یافتن تماسی
telebrief
U
تماس مستقیم تلفنی
to keep in touch with any one
U
باکسی تماس داشتن
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
phoned
U
پاسخ به تماس در تلفن
touch sensitive panel
U
صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen
U
صفحه حساس به تماس
touch panel
U
صفحه حساس به تماس
tuch
U
سر زدن تماس داشتن
flat
U
تماس دو لبه اسکیت
phoning
U
پاسخ به تماس در تلفن
phones
U
پاسخ به تماس در تلفن
phone
U
پاسخ به تماس در تلفن
flattest
U
تماس دو لبه اسکیت
synapse
U
محل تماس دوعصب
get in touch with someone
<idiom>
U
باکسی تماس گرفتن
touch sensitive tablet
U
تابلو حساس به تماس
action on the blade
U
تماس با شمشیر حریف
osculation
U
تماس اشتراک صفات
osculatory
U
وابسته به بوسه یا تماس
contacts
U
تماس یافتن تماسی
contacting
U
تماس یافتن تماسی
check mark
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
ground
U
تماس دادن توپ با زمین
faded
U
تماس باهدف از بین رفت
contact
U
محل اتصال تماس گرفتن
caller
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
callers
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
contact fire
U
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contacted
U
محل اتصال تماس گرفتن
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
contacts
U
محل اتصال تماس گرفتن
engagements
U
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
engagement
U
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
advance to contact
U
پیشروی برای اخذ تماس
contact with the net
U
خطای تماس با تور والیبال
contact report
U
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contacting
U
محل اتصال تماس گرفتن
contact
U
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
Where can I contact Mr …. ?
U
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
ground stroke
U
ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
lose track of
<idiom>
U
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
U
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
physical
U
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
contacting
U
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
whooshing
U
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshes
U
صدای تماس جسم سریع با هوا
whooshed
U
صدای تماس جسم سریع با هوا
whoosh
U
صدای تماس جسم سریع با هوا
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
contacts
U
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacted
U
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacting
U
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
footprint
U
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
split the uprights
U
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com