English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5807 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deduction U استنتاج نتیجه گیری
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
inferable U قابل استنتاج استنتاج پذیر
inferrible U قابل استنتاج استنتاج پذیر
deducing U نتیجه گرفتن
to pull a result U نتیجه گرفتن
deduces U نتیجه گرفتن
deduce U نتیجه گرفتن
deduced U نتیجه گرفتن
to drawa conclusion U نتیجه گرفتن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
backfiring U نتیجه معکوس گرفتن
to put two and two together <idiom> U نتیجه گرفتن [اصطلاح]
backfired U نتیجه معکوس گرفتن
backfire U نتیجه معکوس گرفتن
backfires U نتیجه معکوس گرفتن
draw a blank <idiom> U نتیجه عکس گرفتن
obvert U نتیجه معکوس گرفتن از
derives U نتیجه گرفتن مشتق شدن
deriving U نتیجه گرفتن مشتق شدن
derive U نتیجه گرفتن مشتق شدن
paralpgize U نتیجه غلط ازمقدمه گرفتن
concludes U استنتاج کردن
derive U استنتاج کردن
conclude U استنتاج کردن
draw a cunclusion U استنتاج کردن
deriving U استنتاج کردن
draw a conclusion U استنتاج کردن
derives U استنتاج کردن
subsume U استنتاج کردن
inferred U استنتاج کردن
infers U استنتاج کردن
infer U استنتاج کردن
inferring U استنتاج کردن
subsumes U استنتاج کردن
subsumed U استنتاج کردن
subsuming U استنتاج کردن
to put two and two together <idiom> U استنتاج کردن [اصطلاح]
evolved U استنتاج کردن نموکردن
evolving U استنتاج کردن نموکردن
evolves U استنتاج کردن نموکردن
evolve U استنتاج کردن نموکردن
induce U استنتاج کردن تحریک شدن
induces U استنتاج کردن تحریک شدن
induced U استنتاج کردن تحریک شدن
inducing U استنتاج کردن تحریک شدن
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
evolvement U استنتاج
conclusions U استنتاج
eduction U استنتاج
inferences U استنتاج
fruition U استنتاج
conclusion U استنتاج
subsumption U استنتاج
inference U استنتاج
inferential U وابسته به استنتاج
obversion U استنتاج معکوس
deduction U استنتاج قیاسی
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
to be kept at bay U بی نتیجه حمله کردن
illatively U بطریق استنتاج یا استخراج
induction U قیاس کل از جزء استنتاج
inductions U قیاس کل از جزء استنتاج
inferentally U بطریق استنتاج یا استنباط
inference rule U قواعد استنتاج [منطق]
follow out U اخذ نتیجه دنبال کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
to snuff out U در نتیجه گل گیری خاموش کردن
transformation rule U قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
rule of inference, U قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
to affect something [cultivate for effect] U کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
rounding U خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
syntheses U استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis U استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
break the wind U در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffle U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffling U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
engages U گرفتن استخدام کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1The outright abolition of the death penalty.
1the result is a flow of emotions from joy to guilt
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com