English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
secondary costs U هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
fixed costs U هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
correlation U جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cam U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams U استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
monadic operator U عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
decorative rugs U قالیچه های تابلویی [که بصورت سفارشی و در تعداد کم تولید می شود.]
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
equation of exchange U متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
voice U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voicing U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voices U تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
warp set U [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
casualty control book U دفتر خدمات موتور ناو دفترچه خدمت موتورناو
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
day of duty U تعداد روزهای خدمت
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
on line U مستقیم
direct <adj.> U مستقیم
straightest U مستقیم
straight U مستقیم
firsthand U مستقیم
first-hand U مستقیم
straighter U مستقیم
upstanding U مستقیم
unintermediate <adj.> U مستقیم
directed U مستقیم
straight line code U کد خط مستقیم
right U مستقیم
bee line U خط مستقیم
levels U مستقیم
straight line U خط مستقیم
attributive U مستقیم
leveled U مستقیم
beeline U خط مستقیم
straight line code U کد مستقیم
straight line U مستقیم
level U مستقیم
levelled U مستقیم
righted U مستقیم
directs U مستقیم
righting U مستقیم
straightish U مستقیم
hotter U خط تلفن مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
straight line U بخط مستقیم
video disk U دسترسی مستقیم
visual fire U تیر مستقیم
direct file U فایل مستقیم
straight line U دارای خط مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
random access U دستیابی مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
highroads U صراط مستقیم
highroad U صراط مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
airlines U خط مستقیم هوایی
airline U خط مستقیم هوایی
rectiliner U مستقیم الخط
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct object U مفعول مستقیم
straight edge U لبه مستقیم
straight left U چپ مستقیم در بوکس
wall pass U پاس مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct hit U اصابت مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
hottest U خط تلفن مستقیم
hot U خط تلفن مستقیم
through call U مکالمه مستقیم
sideway U غیر مستقیم
directness U مستقیم بودن
uniaxial bending U خمش مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
forward resistance U مقاومت مستقیم
uncurl U مستقیم شدن
direct hits U اصابت مستقیم
indirect U غیر مستقیم
line storm U طوفان مستقیم
straightening flute drill U مته مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct labour U دستمزد مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
forward voltage U ولتاژ مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
dressings U مستقیم کنی
dressing U مستقیم کنی
specific cost U هزینه مستقیم
direct current U جریان مستقیم
sonna deung koot U دست مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
d.c. U جریان مستقیم
straight U قسمت مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
aright U مستقیم مستقیما
d.c U جریان مستقیم
spur offtake U ابگیر مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
backstair U غیر مستقیم
ambagious U غیر مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم
as the crow files U بخط مستقیم
air line U خط مستقیم هوایی
direct reading U قرائت مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
intuition U درک مستقیم
intuitions U درک مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
on line help U کمک مستقیم
proximate U بیفاصله مستقیم
rectilinear U مستقیم الخط
direct process U فرایند مستقیم
positive relation U رابطه مستقیم
close supervision U نظارت مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
proximate cause U علت مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
straightest U قسمت مستقیم
straighter U قسمت مستقیم
straight position U فرم مستقیم
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
indirect methods U روشهای غیر مستقیم
bilinear U دارای دوخط مستقیم
d.c. receiver U رادیوی جریان مستقیم
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
directs U : مستقیم معطوف داشتن
intuitional U ناشی از درک مستقیم
straightening press U پرس مستقیم کنی
syzygy U استقرارسه ستاره در خط مستقیم
directed U : مستقیم معطوف داشتن
straihting machine U دستگاه مستقیم کنی
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
d.c. motor U موتور جریان مستقیم
manage U مستقیم یا تحت کنترل
deferred address یک آدرس غیر مستقیم
straight line method of depreciation U استهلاک به روش خط مستقیم
straight right U راست مستقیم در بوکس
straight blow U ضربه مستقیم در بوکس
bilinear U وابسته بدو خط مستقیم
straightening anvil U سندان مستقیم کنی
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
staight thrust U حمله ساده مستقیم
straightening roll U غلطک مستقیم کنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com