English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
ethicize U اخلاقی کردن
principle U اخلاقی کردن
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
expurgates U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
moral U اخلاقی
ethical U اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
gnomic U اخلاقی
petulance U بد اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
superego U شخصیت اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
dual morality U دوگانگی اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
imputability U مسئولیت اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
obliquity U انحراف اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
fable U حکایت اخلاقی
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
principle U اصل اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
conducts U رفتار اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
sinuosity U انحراف اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
foible U صعف اخلاقی ضعف
foibles U صعف اخلاقی ضعف
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
idiosyncrasies U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature U غیر اخلاقی غیر طبیعی
deduced U نتیجه گرفتن
to drawa conclusion U نتیجه گرفتن
deduce U نتیجه گرفتن
deduces U نتیجه گرفتن
deducing U نتیجه گرفتن
to pull a result U نتیجه گرفتن
backfired U نتیجه معکوس گرفتن
draw a blank <idiom> U نتیجه عکس گرفتن
obvert U نتیجه معکوس گرفتن از
backfiring U نتیجه معکوس گرفتن
to put two and two together <idiom> U نتیجه گرفتن [اصطلاح]
backfires U نتیجه معکوس گرفتن
backfire U نتیجه معکوس گرفتن
derives U نتیجه گرفتن مشتق شدن
paralpgize U نتیجه غلط ازمقدمه گرفتن
deriving U نتیجه گرفتن مشتق شدن
derive U نتیجه گرفتن مشتق شدن
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
to be kept at bay U بی نتیجه حمله کردن
follow out U اخذ نتیجه دنبال کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
to snuff out U در نتیجه گل گیری خاموش کردن
to affect something [cultivate for effect] U کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
rounding U خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
break the wind U در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffle U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffling U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled U دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
circles U گرفتن احاطه کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com