English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
close aboard U پوشش هوایی نزدیک
close covering group U ناو گروه پشتیبانی نزدیک
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
duct U لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
bezel U پوشش مقابل یک پوشش کامپیوتر یا واحد دیسک درایو
nickel clad sheet U ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
screened U پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screening, screenings U پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen U پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screens U پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
comparative cover U پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
cuticle U پوشش مو پوشش شاخی
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
roof covering material U مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes U گروه بیشمار گروه
horde U گروه بیشمار گروه
antisubmarine screen U پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bedel U مامور
commissionaires U مامور
functionery U مامور
commissionaire U مامور
pursuivant U مامور
ranksman U مامور صف
officers U مامور
official U مامور
bedell U مامور
functionaries U مامور
agent U مامور
agents U مامور
commissioner U مامور
missionary U مامور
missionaries U مامور
appointed U مامور
commissioners U مامور
officer U مامور
functionary U مامور
probation officers U مامور نافر
bureaucrats U مامور اداری
paymaster U مامور پرداخت
emissaries U مامور مخفی
scouts U مامور اکتشاف
paymasters U مامور پرداخت
bureaucrat U مامور اداری
emissaries U مامور سری
send on duty U مامور کردن
sergeant at arms U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
executioner U مامور اعدام
executor U مامور اجرا
probation officer U مامور نافر
executioners U مامور اعدام
revenuer U مامور مالیاتی
consular officer U مامور کنسولی
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
hangman U مامور اعدام
hangmen U مامور اعدام
policemen U مامور پلیس
bailiffs U مامور اجرا
bailiff U مامور اجرا
file clerk U مامور بایگانی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
customs appraisor U مامور گمرک
customs officer U مامور گمرک
diplomatic agent U مامور سیاسی
diplomatic officer U مامور سیاسی
envoi U مامور نماینده
sergeants U مامور اجرا
sergeant U مامور اجرا
executive bailiff U مامور اجرا
lictor U مامور اجرا
communicant U مامور ابلاغ
High Commissioner U مامور عالیرتبه
High Commissioners U مامور عالیرتبه
purchasing officer U مامور خرید
auditors U مامور رسیدگی
auditor U مامور رسیدگی
emissary U مامور سری
attackman U مامور حمله
assignee U نماینده مامور
pointsman U مامور راهنمائی
on sentry U مامور نگهبانی
communicants U مامور ابلاغ
bumbailiff U مامور اجرا
envoys U فرستاده مامور
envoys U مامور نماینده
envoy U فرستاده مامور
envoy U مامور نماینده
appoints U مامور کردن
appoint U مامور کردن
custom assersor U مامور گمرک
censor U مامور سانسور
inquisitor U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
investigator U مامور تحقیق
typographer U مامور چاپخانه
waggoner U مامور واگن
secret agents U مامور مخفی
mole U مامور مخفی
defector in place U مامور مخفی
censored U مامور سانسور
censoring U مامور سانسور
censors U مامور سانسور
police officer U مامور پلیس
police officers U مامور پلیس
secret agent U مامور مخفی
inquisitors U مامور تحقیق
tollman U مامور نواقل
officers U مامور متصدی
emissary U مامور مخفی
scouted U مامور اکتشاف
scout U مامور اکتشاف
officer U مامور متصدی
policeman U مامور پلیس
raiding party U قسمت مامور کمین
scambler U مدافع مامور مانوربالا
publicans U مامور وصول مالیات
to send upon an e U مامور سفارت کردن
commission U حق العمل مامور شدن
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
rading party U قسمت مامور دستبرد
officer U مامور کارمند اداری
commissioning U حق العمل مامور شدن
catchpole U مامور اخذ مالیات
publican U مامور وصول مالیات
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
tidewaiter U مامور گمرک لب دریا
aid man U مامور کمکهای اولیه
lifeguard U مامور نجات غریق
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
apparitor U چاووش مامور اجراء
catchpoll U مامور اخذ مالیات
relieving officer U مامور اعانه فقرا
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman U مامور تنظیف خاکروبه بر
scrutineer U مامور شمارش ارا
commissions U حق العمل مامور شدن
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
fire fighter U مامور اتش نشانی
firefighters U مامور اتش نشانی
pontoneer U مامور پل موقت سازی
firemen U مامور اتش نشانی
pontonier U مامور پل موقت سازی
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
fireman U مامور اتش نشانی
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
fireguards U مامور اتش نشانی
lifeguards U مامور نجات غریق
truck master U مامور یا سرپرست چندکامیون
fireguard U مامور اتش نشانی
firefighter U مامور اتش نشانی
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
officers U مامور کارمند اداری
barrier patrol U گشتی مامور موانع
vice squads U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
press-gang U دسته مامور جلب مشمولین
press gang U دسته مامور جلب مشمولین
press gangs U دسته مامور جلب مشمولین
vice squad U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com