English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutilate U ناقص کردن فلج کردن
mutilates U ناقص کردن فلج کردن
mutilating U ناقص کردن فلج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
huddle U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
mar U ناقص کردن بی اندام کردن
marred U ناقص کردن بی اندام کردن
marring U ناقص کردن بی اندام کردن
mayhem U چلاق کردن ناقص العضو کردن
mutilate U ناقص یا فلج کردن
mutilates U ناقص یا فلج کردن
mutilating U ناقص یا فلج کردن
truncate U شاخه زدن ناقص کردن
truncated U شاخه زدن ناقص کردن
truncates U شاخه زدن ناقص کردن
truncating U شاخه زدن ناقص کردن
demonish U ناقص کردن
garble U تحریف یا ناقص کردن
orthopaedy U فن درست کردن انامهای ناقص
osteoclasis U استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
incomplete flower U گل ناقص
imperfective U ناقص
incorrect U ناقص
short U ناقص
skimpy U ناقص
rudimental U ناقص
defective U ناقص
inconsummate U ناقص
mutilated U ناقص
violator U ناقص
violators U ناقص
imcomplete U ناقص
in defect U ناقص
mutilating U ناقص
unperfect U ناقص
manque U ناقص
roughcast U ناقص
mutilates U ناقص
malformed U ناقص
imperfect U ناقص
mutilate U ناقص
stickit U ناقص
deficient U ناقص
inadequate U ناقص
incomplete U ناقص
faulty U ناقص
meagre U ناقص
half-baked U ناقص
shortest U ناقص
shorter U ناقص
rudimentary U ناقص
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
paraparesis U فلج ناقص پا
in my poor opinion U بعقیده ناقص من
lacks U ناقص بودن
framentary U شکسته ناقص
incomplete induction U استقراء ناقص
in my poor opinion U بعقل ناقص من
hemiplegia U فلج ناقص
tracheid U اوند ناقص
imperfect market U بازار ناقص
miscreation U خلقت ناقص
imcomplete ditch U گود ناقص
incapacious U بی گنجایش ناقص
faulty design U طرح ناقص
misshapen U ناقص الخلقه
paresis U فلج ناقص
lack U ناقص بودن
frustum U مخروط ناقص
truncated distribution U توزیع ناقص
frustum U هرم ناقص
paralysis U سکته ناقص
mutilator U ناقص کننده
truncation U ناقص سازی
wanting in reason U ازعقل ناقص
incomplete breakdown U شکست ناقص
lacked U ناقص بودن
faulty switching U سوئیچینگ ناقص
to put in rime U قافیه ناقص
flawed U معیوب ناقص
half U بطور ناقص
ill- U بطور ناقص
ills U بطور ناقص
half U شریک ناقص
misfiring U احتراق ناقص
missed approach U فرود ناقص
nubbin U میوه ناقص
imperfect competition U رقابت ناقص
moon calf U خلقت ناقص
mooncalf U ناقص الخلقه
deformed U ناقص شده
ill U بطور ناقص
deficiently U بطور ناقص
imperfectly U بطور ناقص
half baked U ناپخته ناقص
annular eclipse U خسوف ناقص
defectively U بطور ناقص
half truth U حقیقت ناقص
blastie U ناقص الخلقه
apoplexy U سکتهء ناقص
erectio deficiens U نعوظ ناقص
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
overshooting U فرود ناقص هواپیما
stepped thread U پیچ ناقص کولاس
market imperfection U ناقص بودن بازار
unemployment equilibrium U تعادل در اشتغال ناقص
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
low order U انفجار کند یا ناقص
stepped thread U کولاس پیچی ناقص
overshoots U فرود ناقص هواپیما
to do by halves U ناقص انجام دادن
partial color blindness U رنگ کوری ناقص
fragmental U ریز شده ناقص
heterometabolous U دارای دگردیسی ناقص
parachromopsia U رنگ کوری ناقص
incomplete pictures test U ازمون تصویرهای ناقص
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
parachromatopsia U رنگ کوری ناقص
sketchy U از روی عجله ناقص
sketchily U از روی عجله ناقص
sketchiest U از روی عجله ناقص
sketchier U از روی عجله ناقص
fragmentary U ریز شده ناقص
overshoot U فرود ناقص هواپیما
miscreate U ناقص الخلقه ساختن
meagrely U بطور لاغر یا ناقص
rough cast U اجمالادرست شده ناقص
heterometabolic U دارای دگردیسی ناقص
oaf U بچه ناقص الخلقه
oafs U بچه ناقص الخلقه
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
catalexis U وتد ناقص دراخر شعر
rough coating U اجمالا درست شده ناقص
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly U انحصار چند جانبه ناقص
paretic U دچار فلج ناقص یا عضلانی
verticillium U قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
hermit crab U خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
teratology U مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
hermit crabs U خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com