Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disturbance
U
ناراحتی مزاحمت
disturbances
U
ناراحتی مزاحمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affray
مزاحمت
disturbance
U
مزاحمت
disturbances
U
مزاحمت
interfere
U
مزاحمت
interfered
U
مزاحمت
interferes
U
مزاحمت
parasitism
U
مزاحمت
fracas
U
مزاحمت
distribance
U
مزاحمت
discommodity
U
مزاحمت
unearthly hour
<idiom>
U
مزاحمت
nuisance
U
مزاحمت
nuisances
U
مزاحمت
public nuisances
U
مزاحمت عمومی
obtrusiveness
U
مزاحمت فضولی
obtrusion
U
تصدیع مزاحمت
trouble
U
مزاحمت زحمت
troubles
U
مزاحمت زحمت
troubling
U
مزاحمت زحمت
public nuisance
U
مزاحمت عمومی
windage
U
مزاحمت هوا
Drop dead
<idiom>
U
کم کردن مزاحمت
abator
U
رفع مزاحمت کننده
trade
U
مزاحمت مبادله کالا
traded
U
مزاحمت مبادله کالا
interference
U
مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
discommodity
U
ناراحتی
queasiness
U
ناراحتی
disquietude
U
ناراحتی
incommodiousness
U
ناراحتی
unease
U
ناراحتی
inquietude
U
ناراحتی
hazards
U
ناراحتی
hazarding
U
ناراحتی
inconvenience
U
ناراحتی
inconveniences
U
ناراحتی
turmoil
U
ناراحتی
inconvenienced
U
ناراحتی
uneasiness
U
ناراحتی
inconveniencing
U
ناراحتی
hazard
U
ناراحتی
hazarded
U
ناراحتی
thorns
U
موجب ناراحتی
thorn
U
موجب ناراحتی
discomfiture
U
ناراحتی رنج
worrisome
U
مسبب ناراحتی
discomforts
U
ناراحتی رنج
heavy heart
<idiom>
U
احساس ناراحتی
malaise
U
ناراحتی بیقراری
discomfort
U
ناراحتی رنج
ailment
U
درد ناراحتی
dyspnea
U
ناراحتی درتنفس
ailments
U
درد ناراحتی
incommodity
U
زیان ناراحتی
irritation
U
خشم ناراحتی
kiaugh
U
اضطراب ناراحتی
malease
U
ناراحتی بیقراری
irritations
U
خشم ناراحتی
worriment
U
ناراحتی غم زدگی
flea bite
U
اندک ناراحتی
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
tummy upset
[coll.]
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
discomfort relief ratio
U
بهر راحتی- ناراحتی
get (someone) down
<idiom>
U
باعث ناراحتی شدن
dyspepsy
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
stomach upset
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
indigestion
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
upset stomach
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
What's up with him?
U
این چه ناراحتی دارد؟
[اصطلاح روزمره]
foofaraw
U
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
U
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax
U
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
U
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
contrasts
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com