English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany U گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
orbit U قلمرو
orbited U قلمرو
orbits U قلمرو
area U قلمرو
count palatine U قلمرو
milieux U قلمرو
circle U قلمرو
areas U قلمرو
circled U قلمرو
realms U قلمرو
zone U قلمرو
spheres U قلمرو
sphere U قلمرو
bourgeon U قلمرو
zones U قلمرو
dominion U قلمرو
milieus U قلمرو
milieu U قلمرو
circling U قلمرو
circles U قلمرو
realm U قلمرو
domain U قلمرو
territories U قلمرو
kingdom U قلمرو
home range U قلمرو
domains U قلمرو
shrievalty U قلمرو
territory U قلمرو
subkingdom U قلمرو تابعه
abbacy U قلمرو راهب
dioceses U قلمرو اسقف
sultanate U قلمرو سلطان
archdeaconry U قلمرو و سرشماس
duchy U قلمرو دوک
viscounty U قلمرو ویکنت
diocese U قلمرو اسقف
dukedoms U قلمرو دوک
regality U سلطنت قلمرو
sultanates U قلمرو سلطان
principalities U قلمرو شاهزاده
scope U قلمرو حوزه
satrapy U قلمرو ساتراپ
dukedom U قلمرو دوک
duchies U قلمرو دوک
realms U قلمرو سلطان
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
knowledge domain U قلمرو اگاهی
knowledge domain U قلمرو دانش
territory of state U قلمرو دولت
queendom U قلمرو ملکه
heathendom U قلمرو کفار
popedom U قلمرو پاپ
grand duchy U قلمرو دوک
lieutenancy U قلمرو ستوانی
realm U قلمرو سلطان
pashalic U قلمرو پاشا
principality U قلمرو شاهزاده
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
diocesan U وابسته به قلمرو اسقف
purview U قلمرو اجراء چشم رس
prelature U قلمرو اسقف اعظم
seigneury U قلمرو حکومت لرد
parsonage U قلمرو کشیش بخش
parsonages U قلمرو کشیش بخش
khanate U قلمرو حکومت خان
kaiserdom U قلمرو حکومت قیصر
archbishopric U مقام یا قلمرو اسقف
barony U ملک یا قلمرو بارون
archdiocese U قلمرو مذهبی اسقف اعظم
in claisum U دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
archduchy U قلمرو و حکومت دوک بزرگ
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
seigniory U قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
vicariate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
missionary U مامور
officers U مامور
appointed U مامور
missionaries U مامور
agents U مامور
functionary U مامور
ranksman U مامور صف
agent U مامور
commissionaire U مامور
commissionaires U مامور
official U مامور
pursuivant U مامور
commissioners U مامور
functionaries U مامور
bedell U مامور
bedel U مامور
commissioner U مامور
officer U مامور
functionery U مامور
reporting by axception U گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
High Commissioner U مامور عالیرتبه
defector in place U مامور مخفی
hangmen U مامور اعدام
communicants U مامور ابلاغ
communicant U مامور ابلاغ
file clerk U مامور بایگانی
executive bailiff U مامور اجرا
envoi U مامور نماینده
lictor U مامور اجرا
diplomatic officer U مامور سیاسی
diplomatic agent U مامور سیاسی
pointsman U مامور راهنمائی
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
hangman U مامور اعدام
customs officer U مامور گمرک
officer U مامور متصدی
officers U مامور متصدی
send on duty U مامور کردن
attackman U مامور حمله
consular officer U مامور کنسولی
purchasing officer U مامور خرید
revenuer U مامور مالیاتی
investigator U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
inquisitors U مامور تحقیق
bumbailiff U مامور اجرا
scout U مامور اکتشاف
scouted U مامور اکتشاف
scouts U مامور اکتشاف
on sentry U مامور نگهبانی
sergeant at arms U مامور اجرا
customs appraisor U مامور گمرک
custom assersor U مامور گمرک
counterspy U مامور ضد جاسوسی
High Commissioners U مامور عالیرتبه
bureaucrat U مامور اداری
bureaucrats U مامور اداری
executor U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
emissaries U مامور سری
emissaries U مامور مخفی
emissary U مامور سری
emissary U مامور مخفی
assignee U نماینده مامور
executioner U مامور اعدام
appoints U مامور کردن
envoy U مامور نماینده
envoy U فرستاده مامور
envoys U مامور نماینده
envoys U فرستاده مامور
secret agents U مامور مخفی
bailiff U مامور اجرا
secret agent U مامور مخفی
bailiffs U مامور اجرا
police officers U مامور پلیس
appoint U مامور کردن
probation officer U مامور نافر
probation officers U مامور نافر
paymasters U مامور پرداخت
auditor U مامور رسیدگی
auditors U مامور رسیدگی
paymaster U مامور پرداخت
mole U مامور مخفی
police officer U مامور پلیس
censors U مامور سانسور
censored U مامور سانسور
sergeants U مامور اجرا
sergeant U مامور اجرا
policemen U مامور پلیس
policeman U مامور پلیس
waggoner U مامور واگن
typographer U مامور چاپخانه
censoring U مامور سانسور
executioners U مامور اعدام
censor U مامور سانسور
tollman U مامور نواقل
district U ناحیه
zones U ناحیه
districts U ناحیه
partitions U ناحیه
regional <adj.> U ناحیه ای
sector U ناحیه
realms U ناحیه
local <adj.> U ناحیه ای
ranged U ناحیه
realm U ناحیه
shires U ناحیه
shire U ناحیه
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com