Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
skew
U
میزان عدم تناسب چیزی
skewing
U
میزان عدم تناسب چیزی
skews
U
میزان عدم تناسب چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
slowdown
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
slowdowns
U
کاستن سرعت یا میزان چیزی
skew
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
yardage
U
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
skewing
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
U
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
slippage
U
میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
availability
U
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
U
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
tunes
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune
U
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
asymmetric
U
بی تناسب
cooridnation
U
تناسب
pro rata
U
به تناسب
commensurately
U
به تناسب
proportions
U
تناسب
proportionless
U
بی تناسب
proportion
U
تناسب
vantage
U
تناسب
interpolations
U
تناسب
incommensurate
U
بی تناسب
inconcinnate
U
بی تناسب
disproportioned
U
بی تناسب
disproportional
U
بی تناسب
interpolation
U
تناسب
fool begged
U
بی تناسب
symmetry
U
تناسب
proportionally
U
به تناسب
proportionateness
U
تناسب
analogies
U
تناسب
proportionality
U
تناسب
propriety
U
تناسب
analogy
U
تناسب
appropriateness
U
تناسب
out of proportion
U
بی تناسب
asummetric
U
بی تناسب
asymmetrical
U
بی تناسب
disproportionate
U
بی تناسب
proportionately
U
به تناسب
proportionment
U
تناسب
commensuteness
U
تناسب
disproportion
U
بی تناسب
limit of proportionality
U
حد تناسب
commensurability
U
تناسب
concinnity
U
تناسب
continued propotion
U
تناسب مسلسل
proration
U
بخش به تناسب
incommensurateness
U
عدم تناسب
congruency
U
موافقت تناسب
grotesqueness
U
عدم تناسب
congruence
U
موافقت تناسب
grotesquerie
U
چیز بی تناسب
grotesque
U
بی تناسب مضحک
symmetry
U
قرینه تناسب
incongrvent
U
بی تناسب نابرابر
proprotionable
U
تناسب پذیر
maladaptation
U
عدم تناسب
maladaptation
U
سوء تناسب
commensurable
U
تناسب پذیر
grotesquely
U
بطور بی تناسب
eurhythmics
U
تناسب حرکت
antic
U
بی تناسب مسخره
eurythmics
U
تناسب حرکات
proportionality constant
U
ثابت تناسب
acid test ratio
U
تناسب درجه نقدینگی
inapplicability
U
عدم تناسب یا تطبیق
well proportioned
U
با تناسب متناسب موزون
handsomeness
U
تناسب اندام مطبوعیت
commensurateness
U
متناسب کردن تناسب
income effect
U
تناسب خرید با درامد
baroque
U
ارایش عجیب وغریب بی تناسب
grotesquery
U
کلام یا حرکت بی تناسب و غریب
strain limit
U
حد تناسب میان تنش و انبساط
self adjusting
U
بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath
U
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
Ditterling
U
[تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
auxiliary contours
U
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
depth contour
U
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
balances
U
میزان
adjustment
U
میزان
balance
U
میزان
weight
U
میزان
adjustments
U
میزان
units
U
میزان
At the rate of . On a scale of .
U
به میزان
measure
U
میزان
metres
U
میزان
metre
U
میزان
criterion
U
میزان
scales
U
میزان
rhythms
U
میزان
rhythm
U
میزان
amounted
U
میزان
level
U
میزان
amounts
U
میزان
amounting
U
میزان
amount
U
میزان
yardsticks
U
میزان
unit
U
میزان
leveled
U
میزان
levelled
U
میزان
yardstick
U
میزان
levels
U
میزان
meters
U
میزان
librae
U
میزان
libra
U
میزان
meter
U
میزان
rate
U
میزان
infiltration rate
U
میزان
scalage
U
میزان
rates
U
میزان
noise level
U
میزان خش
volume
U
میزان
volumes
U
میزان
expenditure
U
میزان مصرف
shear modulus
U
میزان سختپایی
rating
U
میزان عوارض
watermark
U
تعیین میزان مد اب
watermarks
U
تعیین میزان مد اب
adjustment
میزان کردن
setscrew
U
پیچ میزان
precipitation
U
میزان رطوبت
knock rating
U
میزان بهسوزی
error rate
U
میزان خطا
kiffa australis
U
بتا- میزان
incidence
U
میزان بروز
ratings
U
میزان عوارض
barometer
U
میزان الهواء
par
U
میزان متوسط
salinity
U
میزان شوری
tempo
U
میزان سرعت
evaporimter
U
میزان تبخیر
remedy
U
درمان میزان
align
U
میزان کردن
aligned
U
میزان کردن
aligning
U
میزان کردن
aligns
U
میزان کردن
remedying
U
درمان میزان
remedied
U
درمان میزان
failure rate
U
میزان خرابی
to figure up
مبلغ یا میزان
barometers
U
میزان الهواء
tempos
U
میزان سرعت
standardization
U
میزان کردن
hygrometer
U
میزان الرطوبه
tune
U
میزان کردن
tunes
U
میزان کردن
allowances
U
میزان مجاز
allowance
U
میزان مجاز
survival rate
U
میزان ماندگاری
goodness of fit
U
میزان انطباق
remedies
U
درمان میزان
lapse rate
U
میزان افت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com