Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inter alia
U
میان اشخاص دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
among others
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
data interchange format
U
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key
U
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
many a man
U
بسا اشخاص
many persons
U
خیلی اشخاص
knowledge of persons
U
شناسایی اشخاص
displaced persons
U
اشخاص پناهنده
great persons
U
اشخاص بزرگ
persona
U
اشخاص یک کتاب
many people
U
خیلی اشخاص
few men
U
اشخاص کمی
these people
U
این اشخاص
person perception
U
ادراک اشخاص
so many menŠso many minds
U
هر چه اشخاص بیشتر
omnium gatherum
U
مجموعه اشخاص
natural persons
U
اشخاص طبیعی
artificial persons
U
اشخاص حقوقی
personas
U
اشخاص یک کتاب
personae
U
اشخاص یک کتاب
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
blacklisted
U
صورت اشخاص بدحساب
adhominem
U
حمله یا اعتراض به اشخاص
blacklist
U
صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing
U
امضای اشخاص بیسواد
to suck eggs
U
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
offences against persons
U
جرائم بر علیه اشخاص
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
play off
<idiom>
U
رفتار مختلف با اشخاص
criss-crossed
U
امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses
U
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
U
امضای اشخاص بیسواد
panels
U
صورت اسامی اشخاص
panel
U
صورت اسامی اشخاص
blacklisting
U
صورت اشخاص بدحساب
blacklists
U
صورت اشخاص بدحساب
dog paddle
U
شنای اشخاص مبتدی
subjects of international law
U
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
U
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
interested parties
U
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
common touch
U
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
he is not of that type
U
ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list
<idiom>
U
لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts
U
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
intelligentsia
U
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
dais
U
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment
U
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
acidosis
U
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws
U
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronisms
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
U
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
camp followers
U
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer
U
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers
U
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infant
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower
U
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants
U
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union
U
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
personals
U
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
governess
U
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors
U
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses
U
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
vampires
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire
U
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts
U
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout
U
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feather bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
ether
U
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute
U
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
pork barrel
U
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
amid
U
در میان
into
U
در میان
mesocarp
U
میان بر
waist
U
میان
waistline
U
میان
waists
U
میان
stagger
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
middle part
U
میان
center
U
میان
thru
U
از میان
cross country
U
میان بر
per
U
از میان
diameter
U
میان بر
diameters
U
میان بر
in the midden of
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
intershoot
U
در میان
half back
U
میان
centered
U
میان
centers
U
میان
centre
U
میان
centred
U
میان
middling
U
میان
crosscut
U
میان بر
mean line
U
خط میان
mean water
U
میان اب
waistlines
U
میان
middle
U
میان
mongst
U
میان
through
U
از میان
midrib
U
رگ میان
overthwart
U
از میان
among
U
میان
between
U
میان
middles
U
میان
amongst
U
در میان
shortcut
U
میان بر
omphalos
U
میان
ambivert
U
میان گرا
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
enclosure
U
میان بار
halfback
U
میان بازیکن
intertrial
U
میان کوششی
With a slender waist.
U
میان با ریک
halt back
U
میان بازی کن
heartwood
U
میان چوب
heart wood
U
میان چوب
half back
U
میان بازی کن
middle aged
U
میان سال
middle age
U
میان سال
of middle a
U
میان سال
middle-aged
U
میان سال
diaphrgam
U
میان پرده
double space
U
یک سطر در میان
duramen
U
میان درخت
interlocate
U
در میان گذاردن
high-pitched
U
میان فراز
entracte
U
میان پرده
floret of the disk
U
گلچه میان
parenthetical
U
میان دو کمانک
meant
U
میان مشترک
triple space
U
دو سطر در میان
an a days
U
یک روز در میان
extra-mural
U
میان دانشگاهی
enclosures
U
میان بار
interfluves
U
میان دو رود
intergroup
U
میان گروهی
cross-cultural
U
میان فرهنگی
interjacency
U
میان بودن
interjacency
U
وقوع در میان
interjectory
U
در میان اورده
interjectory
U
در میان انداخته
interlay
U
در میان گذاردن
interlucent
U
میان تاب
intermontane
U
میان کوه
intermural
U
میان دیواری
internode
U
میان گره
interposition
U
پا میان گذاری
intercurrent
U
در میان اینده
intercurreace
U
در میان امدن
ambiversion
U
میان گرایی
interdisciplinary
U
میان رشتهای
ambiequal
U
میان حال
intersegmental
U
میان قطعهای
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com