English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to set two men at variance U میانه دو کس رابهم زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
hamshackle U رابهم بستن
it turned my stomach U دلم رابهم زد
to bang the door U در رابهم زدن
to knit up U سرش رابهم اوردن
to strike tens U اردو رابهم زدن
poke the fire U اتش رابهم بزنید
To move heaven and earth. U زمین وزمان رابهم دوختن
to baffle one's plots U برنامههای کسی رابهم زدن
hawser bend U گره طنابی که دوسرطناب رابهم فروکند
intertie U تیرافقی که تیرهای عمودی رابهم نگاه میدارد
interspinalis U ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
to leave no stone unturned U زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
to limber up a gun carriage U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
to limber up U پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
frugal U میانه رو
median U میانه
mesocephalic U میانه سر
so-so U میانه
mesosomatic U میانه تن
mezzo U میانه
mesne U میانه
moderate U میانه رو
intermedial U میانه
center piece U میانه
fairish U میانه
allegretto a U میانه
moderating U میانه رو
moderates U میانه رو
median line U میانه
moderated U میانه رو
temperate U میانه رو
of a middling quality U میانه
medium U میانه
meant U میانه
intermediate U میانه
tolerable U میانه
meanest U میانه
middle-of-the-road U میانه رو
meaner U میانه
mediums U میانه
mean U میانه
middle weight U میانه
mn U میانه
owl light U میانه
soberly U میانه رو
sober U میانه رو
middle course U میانه روی
mesolithic U میانه سنگی
middlings U ارد میانه
mesopic vision U دید میانه
intermedium U میانه گیر
intermediately U بطور میانه
intermediate frequency U فرکانس میانه
mean radius U شعاع میانه
mediaeval ages U قرنهای میانه
the middle finger U انگشت میانه
medium frequency U فرکانس میانه
passably U بطور میانه
Middle West U باختر میانه
moderateness U میانه روی
medial U میانه متوسط
to split the d. U میانه را گرفتن
mesokurtic U میانه پهنا
tolerably U بطور میانه
temperateness U میانه روی
averaged U میانه متوسط
moderately U بطور میانه
moderation U میانه روی
temperance U میانه روی
middles U میانه میدان
middle U میانه میدان
mean U میانه متوسط
waists U میانه ناو
averages U میانه متوسط
meaner U میانه متوسط
waist U میانه ناو
normal U میانه متوسط
meanest U میانه متوسط
average U میانه متوسط
moderate U میانه رو مناسب
average radius U شعاع میانه
golden mean U میانه روی
halfback U بازیکن میانه
averaging U میانه متوسط
halfway line U خط میانه زمین
moderated U میانه رو مناسب
bathyal U میانه ژرفی
moderating U میانه رو مناسب
moderates U میانه رو مناسب
bigeneric U میانه یا حد وسط دوجنس
meaner U متوسط میانه روی
meanest U متوسط میانه روی
embroilment U میانه بهم زنی
embroil U میانه برهم زدن
embroiled U میانه برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
mean U متوسط میانه روی
embroils U میانه برهم زدن
interposition U دخالت میانه گیری
ambivert U ادم معتدل و میانه رو
scholastic theology U الهیات قرنهای میانه
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
middlemen U نفر وسط صف ادم میانه رو
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
middleman U نفر وسط صف ادم میانه رو
to keep in with any one U با کسی میانه خوب داشتن
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
mediaevalism U رسم ها وعقیدههای قرون میانه
barytone U کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
sea king U دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
pavis U سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
jainism U یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
school doctor U استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com