English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
to touch upon U مطرح کردن
to raise U مطرح کردن
put forward U مطرح کردن
bring up U مطرح کردن
table U مطرح کردن
set forth for discussion U مطرح کردن
to touch on U مطرح کردن
introducing U مطرح کردن
to bring up U مطرح کردن
to bring forth U مطرح کردن
introduce U مطرح کردن
introduced U مطرح کردن
putting U مطرح کردن
puts U مطرح کردن
put U مطرح کردن
introduces U مطرح کردن
tabled U مطرح کردن
tables U مطرح کردن
tabling U مطرح کردن
propounding U مطرح کردن
propound U مطرح کردن
propounds U مطرح کردن
lay U مطرح کردن
lays U مطرح کردن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
overtures U کشف مطرح کردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
overture U کشف مطرح کردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
pose U : مطرح کردن گذاردن
to bring up U تقدیم یا مطرح کردن
raise a question U مطرح کردن سوال
pose a question U سوال مطرح کردن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
obtruding U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtrudes U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude U بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
rehashes U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
hold forth U مطرح کردن سخنرانی کردن
discuss U مطرح کردن گفتگو کردن
discussed U مطرح کردن گفتگو کردن
discusses U مطرح کردن گفتگو کردن
discussing U مطرح کردن گفتگو کردن
moot U مطرح کردن دادخواهی کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
propounded U مطرح
in contemplation U مطرح
under consideration U مطرح
come up U مطرح شدن
to come upon U مطرح شدن
to come up U مطرح شدن
to be on the carpet U مطرح بودن
broacher U مطرح کننده
kaldor criterion U مطرح گردید
considered U مطرح شده
to come on the tapis U مطرح شدن
reoccurrence U دوباره مطرح شدن
reoccurring U دوباره مطرح شدن
under consideration U مطرح شده مطروحه
talk out U مطرح مذاکره قرار دادن
The badness of the climate is immaterial. U بدی آب وهوا مطرح نیست
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
extrajudicial U خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
topical U موضوعی
locals U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
thematic U موضوعی
local U موضوعی
haze U موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
subject index U فهرست موضوعی
subject schedule U برنامه موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
mistake of fact U اشتباه موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
extras U موضوعی که زیادی است
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
extra U موضوعی که زیادی است
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
extra- U موضوعی که زیادی است
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
rogue value U موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
conflict of lows U در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
presentation graphics U گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
entities U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entity U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
Ultimedia U موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
what is the matter U جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
dwelling house U در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com