Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
Other Matches
scientifically
U
موافق اصول علمی
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
physiographic
U
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism
U
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
attuned
U
موافق
pro-
U
له موافق
agreeably to
U
موافق
sympathetic
U
موافق
consentaneous
U
موافق
pro
U
له موافق
sympathizers
U
موافق
sympathizer
U
موافق
non concurrent
U
نا موافق
prosodiacal
U
موافق
incompatible
U
نا موافق
compliant
U
موافق
sympathisers
U
موافق
attune
U
موافق
prosodial
U
موافق
concordant
U
موافق
amicable
U
موافق
congruous
U
موافق
consentient
U
موافق
in suit with
U
موافق با
respondent
U
موافق
textually
U
موافق نص
agreed
U
موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
in suit with
U
موافق
according
U
موافق
respondents
U
موافق
in keeping
U
موافق
congruent
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
consilient
U
موافق
accordant
U
موافق
non placer
U
موافق نیستم
string along
U
موافق بودن
yea
U
رای موافق
agonist muscle
U
عضله موافق
harmoniously
U
بطور موافق
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
after one's will
U
موافق میل
friendliest
U
مهربان موافق
accomodating
U
راحت موافق
friendly
U
مهربان موافق
after ones own heart
U
موافق دلخواه
consistently
U
بطور موافق
shaken
U
موافق شیوه
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
friendlies
U
مهربان موافق
to go along
U
موافق بودن
at will
U
موافق میل
palatably
U
موافق ذائقه
friendlier
U
مهربان موافق
prorenata
U
نسبت موافق
quarter wind
U
باد موافق
prorenata
U
شخص موافق
truly
U
موافق باحقایق
disagrees
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
fair tide
U
جریان اب موافق
disagree
U
موافق نبودن
fair wind
U
باد موافق
fellow countryman
U
موافق کردن
fellow countryman
U
موافق شدن
in accordance with
U
مطابق موافق
adapt
U
موافق بودن
favourable
U
موافق مطلوب
satisfactorily
U
موافق دلخواه
go along
U
موافق بودن
rationally
U
موافق عقل
compatibly
U
بطور موافق
placet
U
رای موافق
genetically
U
موافق علم پیدایش
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
geometrically
U
موافق علم هندسه
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
genealogically
U
موافق شجره نامه
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
physically
U
موافق علم فیزیک
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
quite the thing
U
موافق سبک روز
harmonious
U
موزون سازگار موافق
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
roots
U
اصول
root
U
اصول
technic
U
اصول
doctrines
U
اصول
teaching
U
اصول
tenet
U
اصول
ism
U
اصول
principles
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
ism
U
: اصول
doctrine
U
اصول
teachings
U
اصول
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
creationism
U
اصول افرینش
chung shin
U
اصول تکواندو
monopolosm
U
اصول انحصار
monopolism
U
اصول انحصار
general principles
U
اصول کلی
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
functional
U
اصول مبادی
technological
U
اصول فنی
economic principles
U
اصول اقتصادی
technologically
U
اصول فنی
copernician system
U
اصول کپرنیک
kinesiology
U
اصول مکانیزم
communism
U
اصول اشتراکی
denial measures
U
اصول ممانعت
rational principle
U
اصول عقلیه
mormonism
U
اصول mormon ها
principles of economy
U
اصول اقتصاد
politics
U
اصول سیاسی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
principles of religion
U
اصول مذهب
prineipal parts
U
اصول فعل
theories
U
اصول نظری
grimacing
U
ادا و اصول
principles of economics
U
اصول اقتصاد
mutualism
U
اصول همکاری
banking principles
U
اصول بانکداری
accounting principles
U
اصول حسابداری
abolitionist
U
اصول بردگی
naziism
U
اصول نازی
nazism
U
اصول نازی
neodoxy
U
اصول نوین
theory
U
اصول نظری
doctrine
U
اصول حکمت
grimaces
U
ادا و اصول
grimaced
U
ادا و اصول
grimace
U
ادا و اصول
technics
U
اصول فنی
systems
U
اصول وجود
dogma
U
اصول عقاید
dogmas
U
اصول عقاید
tenets
U
اصول مسلم
modernism
U
اصول امروزی
doctrines
U
اصول حکمت
roots and branches
U
اصول وفروع
systems
U
روش اصول
tenet
U
اصول مرام
relativity principles
U
اصول نسبیت
system
U
اصول وجود
system
U
روش اصول
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com