Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
skill
U
مهارت عملی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proficiency rating
U
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
qualification card
U
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
deftness
U
مهارت
dextrously
U
به مهارت
unskilled
U
بی مهارت
facility
U
مهارت
inexpert
U
بی مهارت
skill
U
مهارت
knack
U
مهارت
artifice
U
مهارت
artifices
U
مهارت
ham-fisted
U
بی مهارت
ham handed
U
بی مهارت
ham fisted
U
بی مهارت
grooves
U
مهارت
groove
U
مهارت
know-how
U
مهارت
skilless
U
بی مهارت
workmanship
U
مهارت
maladroit
U
بی مهارت
proficiency
U
مهارت
technique
U
فن مهارت
technique
U
مهارت
techniques
U
فن مهارت
skill less
U
بی مهارت
techniques
U
مهارت
handiness
U
مهارت
expertise
U
مهارت
light handedness
U
مهارت
incompetent
U
بی مهارت
competence
U
مهارت
expertise
U
مهارت
qualification
U
مهارت
credential
U
مهارت
gripe
U
مهارت
skill
U
مهارت
inapt
U
بی مهارت
proficiency pay
U
حق مهارت
unskillful
U
بی مهارت
adeptness
U
مهارت
sophistication
U
مهارت
masterkiness
U
مهارت
executing
U
مهارت
executes
U
مهارت
executed
U
مهارت
adroitness
U
مهارت
ingenuity
U
مهارت
execute
U
مهارت
skill
U
مهارت فنی
jessie
U
آدم بی مهارت
expertness
U
خبرویت مهارت
fine skill
U
مهارت فریف
fundamental skill
U
مهارت بنیادی
jessy
U
آدم بی مهارت
weenie
[Am E]
U
آدم بی مهارت
pussy
[Am E]
U
آدم بی مهارت
sport skill
U
مهارت ورزشی
tact
U
کاردانی مهارت
pantywaist
[Am En]
U
آدم بی مهارت
manipulation
U
انجام با مهارت
dauber
U
نقاش بی مهارت
craft
U
مهارت نیرنگ
crafts
U
مهارت نیرنگ
seamanship
U
مهارت در دریانوردی
combat proficiency
U
مهارت رزمی
qualification
U
کسب مهارت
tactlessly
U
بی مهارت بی سلیقه
proficiency
U
مهارت تخصص
skill learning
U
مهارت اموزی
tactless
U
بی مهارت بی سلیقه
skill level
U
پایه مهارت
competence
U
مهارت فنی
credential
U
مهارت فنی
qualification
U
مهارت فنی
skillful Šetc
U
با مهارت ماهرانه
qualification
U
مهارت فنی
motor skill
U
مهارت حرکتی
wimp
U
آدم بی مهارت
manual skill
U
مهارت دستی
versatility
U
روانی مهارت
natatorial skill
U
مهارت در شنا
up one's alley
<idiom>
U
مهارت درچیزی
unskil
U
ناشی بی مهارت
human skill
U
مهارت انسانی
qualify
U
کسب مهارت
qualifies
U
کسب مهارت
softie/softy
U
آدم بی مهارت
namby-pamby
U
آدم بی مهارت
wet
U
آدم بی مهارت
salesmanship
U
مهارت در فروشندگی
weed
U
آدم بی مهارت
cissy
U
آدم بی مهارت
mollycoddle
U
آدم بی مهارت
weakling
U
آدم بی مهارت
milquetoast
U
آدم بی مهارت
sissy
U
آدم بی مهارت
wuss(y)
U
آدم بی مهارت
expert badge
U
نشان مهارت در تیراندازی
diplomatically
U
از روی مهارت و بصیرت
skill level
U
پایه مهارت فنی
mastered
U
کسب مهارت کردن
masters
U
کسب مهارت کردن
facileness
U
مهارت عدم ثبات
spiller
U
خوش شانسی نه مهارت
showboating
U
نمایش دادن مهارت
master
U
کسب مهارت کردن
sport skill pattern
U
الگوی مهارت ورزشی
seaman ship
U
مهارت در راندن قایق
wonderwork
U
کار عجیب مهارت
sword play
U
مهارت در بکارگیری شمشیر
conveyancing
U
مدیریت از روی مهارت
fine art
U
هر مهارت هنری وفریف
qualification badge
U
نشان مهارت در تیراندازی
technomotorial skill
U
مهارت تکنیکی- حرکتی
surfmanship
U
مهارت در موج سواری
qualification record
U
پرونده مهارت فنی
stickhandling
U
مهارت در استفاده از چوب
dan
U
درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
ropemanship
U
مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
quaint
U
از روی مهارت عجیب و جالب
techniques
U
اصول مهارت روش فنی
veteran skill
U
مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
technique
U
اصول مهارت روش فنی
rate
U
میزان مهارت شدت تغییرات
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
overwrought
U
تهیه شده ازروی مهارت
rates
U
میزان مهارت شدت تغییرات
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
seeds
U
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
to be out of one's depth
U
از توانایی و یا مهارت
[کسی]
خارج بودن
cats
U
استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
gymkhana
U
مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
syllogist
U
کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
gymkhanas
U
مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
seed
U
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
cat
U
استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
metrist
U
کسی که در متر کردن مهارت دارد
up one's street
[British English]
, down one's alley
[American English]
U
مناسب ذوق وسلیقه
[مهارت درچیزی ]
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
mallet goal
U
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
test examiner
U
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
seaman's eye
U
دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
slugger
U
بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
don't give up the day job
<idiom>
U
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
solocross
U
مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
triple threat
U
بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
he muddled through
U
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
workable
U
عملی
handy
<adj.>
U
عملی
practicals
U
عملی
practical
<adj.>
U
عملی
business like
U
عملی
objective
U
عملی
objectives
U
عملی
performable
U
عملی
operative
U
عملی
empirical
U
عملی
convenient
<adj.>
U
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
عملی
purpose-built
<adj.>
U
عملی
purposeful
<adj.>
U
عملی
proper
<adj.>
U
عملی
purposive
<adj.>
U
عملی
suitable
<adj.>
U
عملی
useful
<adj.>
U
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
عملی
applicatory
<adj.>
U
عملی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com