English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put on <idiom> U منظم یا تولید یک بازی و...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
orderly U منظم
in kelter U منظم
orderlies U منظم
regular <adj.> U منظم
business like U منظم
kelter U منظم
systematic U منظم
pitched U منظم
regulars U منظم
fair <adj.> U منظم
methodical U منظم
trim <adj.> U منظم
neat <adj.> U منظم
decent <adj.> U منظم
symmetric U منظم
tidy <adj.> U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
proper <adj.> U منظم
ordered U منظم
businesslike U منظم
first string U منظم
in good order <adj.> U منظم
straight <adj.> U منظم
presentable <adj.> U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
orderly <adv.> U بصورت منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
shipshape U منظم کردن
regularizes U منظم کردن
neatly <adv.> U بصورت منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
regularized U منظم کردن
regular expression U مبین منظم
lattices U توری منظم
to set in order U منظم کردن
regularised U منظم کردن
lattice U توری منظم
regularises U منظم کردن
standing army U ارتش منظم
regularising U منظم کردن
regularize U منظم کردن
order U منظم کردن
regular army U ارتش منظم
orderly <adv.> U بطور منظم
tidily <adv.> U بطور منظم
square U منظم حسابی
systematic irrigation U ابیاری منظم
arrays U منظم کردن
array U منظم کردن
to set to rights U منظم کردن
regulater U منظم کردن
systematic error U خطای منظم
well conditioned U مرتب و منظم
regular set U مجموعه منظم
well ordered U مرتب و منظم
squared U منظم حسابی
squares U منظم حسابی
squaring U منظم حسابی
regularizing U منظم کردن
neatly <adv.> U بطور منظم
duly <adv.> U بطور منظم
regular polymer U بسپار منظم
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
ranked U اراستن منظم کردن
irregular U نا منظم غیر رسمی
unconventional warfare U جنگ غیر منظم
tidying U پاکیزه منظم کردن
regular grammar U دستور زبان منظم
systemmatize U منظم یامرتب کردن
rank U اراستن منظم کردن
systematic desensitization U حساسیت زدایی منظم
ranks U اراستن منظم کردن
liner trade U کشتیرانی منظم تجاری
lattice network U شبکه توری منظم
tidy U پاکیزه منظم کردن
tidiest U پاکیزه منظم کردن
taut loom U چله سفت و منظم
shipshape U مرتب کردن منظم
irregulars U عده غیر منظم
regulars U پرسنل کادر منظم
systematic U منظم نظم پذیر
pick up U کندن منظم کردن
regular U پرسنل کادر منظم
processions U درصفوف منظم پیشرفتن
procession U درصفوف منظم پیشرفتن
unconventional U جنگ غیر منظم
tidily U بطور اراسته و منظم
processions U بصورت صفوف منظم
tidied U پاکیزه منظم کردن
procession U بصورت صفوف منظم
tidies U پاکیزه منظم کردن
tidier U پاکیزه منظم کردن
blended fund U سرمایههای بهم منظم شده
systematic random sampling U نمونه گیری تصادفی منظم
day in and day out <idiom> U بطور منظم ،تمام مدت
pogrom U قتل عام منظم روسی
pogroms U قتل عام منظم روسی
My heartbeat is even . U ضربان قلبم منظم است
regular solid U کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
clockwork U چرخهای ساعت منظم وخودکار
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
isochronous U واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
argument U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
arguments U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
spider wire entanglement U نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
Regular training strengthens the heart and lungs. U ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
underground U مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
qualify U منظم کردن کنترل کردن
set the score U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game U افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
articulation U تولید
low productivity U تولید کم
production lines U خط تولید
production technique U فن تولید
assembly U تولید
total product U تولید کل
genesis U تولید
generation U تولید
generations U تولید
assembly line U خط تولید
progeniture U تولید
productions U تولید
assembly lines U خط تولید
production line U خط تولید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com