English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lodge U منزل دادن
lodged U منزل دادن
lodges U منزل دادن
accommodate U منزل دادن
accommodated U منزل دادن
accommodates U منزل دادن
encamp U منزل دادن
encamped U منزل دادن
encamping U منزل دادن
encamps U منزل دادن
accomodate U منزل دادن
encage U منزل دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
house U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
room U مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms U مسکن گزیدن منزل دادن به
put up U طرح کردن منزل دادن
put-up U طرح کردن منزل دادن
to fix up U منزل دادن پوشانیدن
to put up U منزل دادن به نامزد کردن
Other Matches
hospice U منزل
abodes U منزل
dwelling U منزل
withindoors U در منزل
hearth U منزل
domiciles U منزل
domicile U منزل
pied-a-terre U منزل
stages U منزل
hearths U منزل
lodges U منزل
stage U منزل
lodge U منزل
pieds-a-terre U منزل
hospices U منزل
home U منزل
homes U منزل
dwellings U منزل
lodged U منزل
house U منزل
halting place U منزل
houses U منزل
habitation U منزل
habitations U منزل
commorancy U منزل
housed U منزل
lodgings U منزل
lodging U منزل
houseful U یک منزل بر
biding U منزل
abode U منزل
inn U منزل
inns U منزل
to move out U [از منزل] رفتن
lodged U منزل کردن
dwelt U منزل داشت
dwelt U منزل کرد
house arrest U توقیف در منزل
housework U کار منزل
take up ones abode U منزل کردن
dwelling house U منزل مسکونی
to take up one's quarters U منزل کزدن
lodgment or lodge U منزل گیری
house U منزل گزیدن
houses U منزل گزیدن
household economy U تدبیر منزل
accommodating U منزل مناسب
camp U منزل کردن
camped U منزل کردن
camps U منزل کردن
abide U منزل کردن
to shift one's lodging U تغییردادن منزل
abides U منزل کردن
lodges U منزل کردن
residance telephone U تلفن منزل
housekeeping U اداره منزل
quarters U منزل بخش
housed U منزل گزیدن
dwellings U منزل کردن
dwelling U منزل کردن
alfresco U خارج از منزل
home economics U اقتصاد منزل
home economics U تدبیر منزل
digging U خانه منزل
homeward U بطرف منزل
abided U منزل کردن
outdoors U خارج از منزل
lodge U منزل کردن
roosted U منزل کرن
home address U آدرس منزل
roosting U منزل کرن
roost U منزل کرن
He came out of the house. U از منزل درآمد
roosts U منزل کرن
boarded U منزل کردن
board U منزل کردن
houseplants U گیاه توی منزل
pets U حیوان اهلی منزل
accommodation U منزل وسایل راحتی
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
halfway house U منزل نیمه راه
halfway houses U منزل نیمه راه
search warrant U حکم تفتیش منزل
accommodations U منزل وسایل راحتی
lodgement U منزل گیری استقرار
lodgment U منزل گیری استقرار
withindoors U اشخاص داخل منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ? U کسی منزل هست ؟
To put up at a place . U درجایی منزل کردن
houseplant U گیاه توی منزل
WI'll you take me home? U مرا به منزل می رسانید ؟
manors U ملک تیولی منزل
manor U ملک تیولی منزل
well lodged U دارای منزل راحت
petted U حیوان اهلی منزل
pet U حیوان اهلی منزل
search warrants U حکم تفتیش منزل
to move out U [از منزل] بارکشی کردن
house wiring switch U کلید برق منزل
house service meter U کنتور برق منزل
domiciles U منزل یا مرکز مهم امور
outhouse U منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouses U منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
eating out U صرف غذا بیرون از منزل
A load askew does not reach its destination . <proverb> U بار کج به منزل نمى رسد .
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
domicile U منزل یا مرکز مهم امور
easement U راحت شدن از درد منزل
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
A light burden soon reaches home . <proverb> U بار سبک زود به منزل مى رسد .
subsidized accommodation U منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]
with whom do you board U پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
where do you live U کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
come and take p luck with us U بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
Try to be home before dark. U سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking U منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack U منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked U منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale U [سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Lets go to my house for pot luck . U برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Home , sweet home . U هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log U کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com