English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prohibit U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits U ممنوع کردن تحریم کردن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
rule out U ممنوع ساختن
blackball U تحریم کردن
prohibits U تحریم کردن
boycotting U تحریم کردن
boycotts U تحریم کردن
prohibiting U تحریم کردن
prohibit U تحریم کردن
boycotted U تحریم کردن
blackballs U تحریم کردن
ban U تحریم کردن
blackballed U تحریم کردن
banning U تحریم کردن
boycott U تحریم کردن
blackballing U تحریم کردن
bans U تحریم کردن
restricting U ممنوع کردن
restrict U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
restricts U ممنوع کردن
debar U ممنوع کردن
debarring U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
forbid U ممنوع کردن
prohibit U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to boycott goods U تحریم کردن کالا
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
bar U بازداشتن ممنوع کردن
bars U بازداشتن ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
lock out U حبس کردن تحریم کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
boycott U تحریم
interdict U تحریم
boycotting U تحریم
lockout U تحریم
lockouts U تحریم
boycotts U تحریم
boycotted U تحریم
incitement U تحریم
divestiture U تحریم
embargo U تحریم
prohibition U تحریم
embargoes U تحریم
declaring as unlawful U تحریم
disallowable U ممنوع
barred U ممنوع
in d. U ممنوع
impermissible U ممنوع
taboo U ممنوع
forbidden U ممنوع
taboos U ممنوع
illicit U ممنوع
prohibbited U ممنوع
prohibited U ممنوع
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
taboos U حکم تحریم
prohibition U تحریم ممانعت
boycotting U تحریم معاملات
boycott U تحریم معاملات
embargo U تحریم ممنوعیت
taboo U حکم تحریم
boycotted U تحریم معاملات
labor boycott U تحریم کار
embargoes U تحریم ممنوعیت
economic sanctions U تحریم اقتصادی
boycotts U تحریم معاملات
injunction U تحریم معاملات
injunctions U تحریم معاملات
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
closed U ممنوع الورود
prohibited goods U اشیاء ممنوع
forbidden band U نوار ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
forbidden zone U ناحیه ممنوع
forbidden U ممنوع شده
no parking U توقف ممنوع
prohibited U ممنوع شده
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
to boycott anation U ملتی را تحریم قراردادن
ban U حکم تحریم یاتکفیر
bans U حکم تحریم یاتکفیر
banning U حکم تحریم یاتکفیر
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
ban item U کالای ممنوع الورود
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping U اردو زدن ممنوع
No camping U چادر زدن ممنوع
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
disseisin U تحریم کسی ازتصرف ملک خود
get U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
please U خشنود ساختن کیف کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
franking U باطل کردن مصون ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
provides U میسر ساختن تامین کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
provide U میسر ساختن تامین کردن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
frank U باطل کردن مصون ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com