Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
foretopman
U
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
the presumption is that
U
فن قوی انست که
it is centimeters thick
U
دو سانتیمترکلفتی انست
it is because
U
بواسطه انست که
so much is certain that
U
قدر متیقن انست که .....
binary scale
U
مقیاسی که 2 ماخذ عددشماری انست نه 10
inboard engined boat
U
کرجی که موتورش در میان انست
sailoring
U
ملوانی
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
boatswain's call
U
سوت ملوانی
to follow the sea
U
ملوانی کردن
hornpipe
U
رقص ملوانی
marlinspike seamanship
U
ملوانی کردن
advanced rigging
U
ملوانی پیشرفته
sea bag
U
کیسه ملوانی
seaman's eye
U
بینش ملوانی
seaman's eye
U
دید ملوانی
sail locker
U
انبار ملوانی
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
nautical
U
مربوط به دریانوردی ملوانی
sail locker
U
انبار وسایل ملوانی
seaman recruit
U
دانش اموز ملوانی دریایی
palm and needle
U
کفه چرمی ملوانی و سوزن
liberty man
U
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
seaman's eye
U
دقت پیش بینی ملوانی مهارت دریایی
reefer
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
gram atom
U
وزن یک عنصر شیمیایی بگرم که معادل وزن اتمی انست
officer
U
مامور
commissioner
U
مامور
agent
U
مامور
agents
U
مامور
pursuivant
U
مامور
officers
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
commissionaire
U
مامور
commissionaires
U
مامور
commissioners
U
مامور
functionery
U
مامور
appointed
U
مامور
missionaries
U
مامور
missionary
U
مامور
official
U
مامور
bedell
U
مامور
bedel
U
مامور
functionary
U
مامور
functionaries
U
مامور
emissaries
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور سری
pointsman
U
مامور راهنمائی
customs officer
U
مامور گمرک
customs appraisor
U
مامور گمرک
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
emissaries
U
مامور سری
file clerk
U
مامور بایگانی
executive bailiff
U
مامور اجرا
executor
U
مامور اجرا
envoi
U
مامور نماینده
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
executors
U
مامور اجرا
bureaucrats
U
مامور اداری
officer
U
مامور متصدی
purchasing officer
U
مامور خرید
assignee
U
نماینده مامور
investigator
U
مامور تحقیق
investigators
U
مامور تحقیق
inquisitor
U
مامور تحقیق
on sentry
U
مامور نگهبانی
scouts
U
مامور اکتشاف
scout
U
مامور اکتشاف
attackman
U
مامور حمله
lictor
U
مامور اجرا
inquisitors
U
مامور تحقیق
custom assersor
U
مامور گمرک
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
officers
U
مامور متصدی
revenuer
U
مامور مالیاتی
consular officer
U
مامور کنسولی
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
bumbailiff
U
مامور اجرا
scouted
U
مامور اکتشاف
censored
U
مامور سانسور
probation officer
U
مامور نافر
probation officers
U
مامور نافر
auditor
U
مامور رسیدگی
auditors
U
مامور رسیدگی
appoint
U
مامور کردن
appoints
U
مامور کردن
envoy
U
مامور نماینده
envoy
U
فرستاده مامور
envoys
U
فرستاده مامور
defector in place
U
مامور مخفی
mole
U
مامور مخفی
bailiff
U
مامور اجرا
bailiffs
U
مامور اجرا
envoys
U
مامور نماینده
executioners
U
مامور اعدام
executioner
U
مامور اعدام
censoring
U
مامور سانسور
censors
U
مامور سانسور
paymaster
U
مامور پرداخت
paymasters
U
مامور پرداخت
bureaucrat
U
مامور اداری
sergeant
U
مامور اجرا
sergeants
U
مامور اجرا
police officer
U
مامور پلیس
hangman
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
waggoner
U
مامور واگن
typographer
U
مامور چاپخانه
tollman
U
مامور نواقل
communicant
U
مامور ابلاغ
communicants
U
مامور ابلاغ
sergeant at arms
U
مامور اجرا
send on duty
U
مامور کردن
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
policemen
U
مامور پلیس
policeman
U
مامور پلیس
censor
U
مامور سانسور
secret agents
U
مامور مخفی
secret agent
U
مامور مخفی
police officers
U
مامور پلیس
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
raiding party
U
قسمت مامور کمین
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
commission
U
حق العمل مامور شدن
officer
U
مامور کارمند اداری
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
firefighter
U
مامور اتش نشانی
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
firemen
U
مامور اتش نشانی
firefighters
U
مامور اتش نشانی
fireguard
U
مامور اتش نشانی
fireman
U
مامور اتش نشانی
fireguards
U
مامور اتش نشانی
lifeguards
U
مامور نجات غریق
commissions
U
حق العمل مامور شدن
lifeguard
U
مامور نجات غریق
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
publican
U
مامور وصول مالیات
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
publicans
U
مامور وصول مالیات
officers
U
مامور کارمند اداری
vice squad
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
process server
U
مامور ابلاغ برگهای قانونی
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
vice squads
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
paymistress
U
زنی که مامور پرداخت باشد
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com