English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
audience U ملاقات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appointments U قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment U قرار ملاقات وعده ملاقات
ems dispatch U تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
visit U ملاقات
visiting U ملاقات
linkup U ملاقات
visited U ملاقات
visits U ملاقات
revisit U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
gang up U ملاقات کردن
revisiting U ملاقات مجدد
resorts U ملاقات مکرر
revisits U ملاقات مجدد
concourses U محل ملاقات
stop by <idiom> U ملاقات کردن
concourse U محل ملاقات
tryst U قرار ملاقات
meeter U ملاقات کننده
callers U ملاقات کننده
caller U ملاقات کننده
trysts U قرار ملاقات
appointment U وعده ملاقات
meetings U ملاقات اجتماع
appointed day U وعده ملاقات
meeting U ملاقات میتینگ
meeting U ملاقات اجتماع
appointment U قرار ملاقات
date [appointment] U قرار ملاقات
appointments U وعده ملاقات
date [appointment] U وعده ملاقات
visiting hours ساعات ملاقات
meetings U ملاقات میتینگ
appointed day U قرار ملاقات
conjuncture U ملاقات تصادفی
resort U ملاقات مکرر
resorted U ملاقات مکرر
tryst U قرار ملاقات گذاشتن
obtain an appointment U وقت ملاقات گرفتن
revisits U دوباره ملاقات کردن
rendezvous U قرار ملاقات گذاشتن
visitant U ملاقات کننده مهاجر
revisited U دوباره ملاقات کردن
revisit U دوباره ملاقات کردن
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
revisiting U دوباره ملاقات کردن
schedule an appointment U قرار ملاقات گذاشتن
trysts U قرار ملاقات گذاشتن
appointed days U وعده های ملاقات
redezvous U رانده وو محل ملاقات
appointments U قرار های ملاقات
appointments U وعده های ملاقات
assignation U قرار ملاقات واگذاری
assignations U قرار ملاقات واگذاری
appointed days U قرار های ملاقات
dates [appointments] U وعده های ملاقات
dates [appointments] U قرار های ملاقات
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
meets U معرفی شدن به ملاقات کردن
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
miss an appointment U از دست دادن قرار ملاقات
redezvous U وعده ملاقات اجتماع مجدد
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
fix someone up with someone <idiom> U واسطه برای قرار ملاقات دونفر
lose touch with <idiom> U از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
blind dates U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
I dont mean to intrude . U قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekick U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekicks U تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program U ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
formal U رسمی
formmal U رسمی
institutional U رسمی
solemn U رسمی
orthodox U رسمی
official U رسمی
visits U ملاقات کردن زیارت کردن
visited U ملاقات کردن زیارت کردن
visit U ملاقات کردن زیارت کردن
redezvous U تلاقی کردن ملاقات کردن
assembled U انجمن کردن ملاقات کردن
assemble U انجمن کردن ملاقات کردن
assembles U انجمن کردن ملاقات کردن
careering U دوره رسمی
card-carrying U عضو رسمی
vestment U لباس رسمی
statute mile U مایل رسمی
cognizance U اخطار رسمی
protested U واخواست رسمی
tux U لباس رسمی
protest U واخواست رسمی
insignia U مدال رسمی
protests U واخواست رسمی
insignia U نشان رسمی
protesting U اعتراض رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
protesting U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
protest U اعتراض رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
official U موثق و رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careers U دوره رسمی
protests U اعتراض رسمی
communique U ابلاغ رسمی
official language U زبان رسمی
official receipt U رسید رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
official religion U دین رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
intrant U ورود رسمی
insigne U مدال رسمی
insigne U نشان رسمی
officialize U رسمی کردن
nonformal U غیر رسمی
official rate U نرخ رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official channels U طرق رسمی
official channels U مجاری رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
hansard U مذاکرات رسمی
semiformal U نیمه رسمی
driss uniform U لباس رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
throwaway U غیر رسمی
smallage U کرفس رسمی
solemn form U طریقه رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
contracts under seal U عقد رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
standard time U زمان رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semi official U نیمه رسمی
extra official U غیر رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
public submission U مناقصه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
formal group U گروه رسمی
formal education U اموزش رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
state religion U مذهب رسمی
careered U دوره رسمی
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
placards U پروانه رسمی
placard U پروانه رسمی
return U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returns U گزارش رسمی
noting U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
note U نامه رسمی
positioned U شغل رسمی
position U شغل رسمی
function U ایین رسمی
functioned U ایین رسمی
officials U مقامات رسمی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com