Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep oneself to oneself
U
کناره گیری ازمردم کردن
Hi did not fear to die.
U
از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
ochlocracy
U
حکومت عامه یا گروهی ازمردم
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
U
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
perceiving
U
ملاحظه کردن
observe
U
ملاحظه کردن
observed
U
ملاحظه کردن
observes
U
ملاحظه کردن
regarded
U
ملاحظه کردن
perceives
U
ملاحظه کردن
noting
U
ملاحظه کردن
observing
U
ملاحظه کردن
perceived
U
ملاحظه کردن
regard
U
ملاحظه کردن
considers
U
ملاحظه کردن
notes
U
ملاحظه کردن
note
U
ملاحظه کردن
regards
U
ملاحظه کردن
perceive
U
ملاحظه کردن
to take note of
U
ملاحظه کردن
consider
U
ملاحظه کردن
To be observant of the regulations .
U
ملاحظه مقررات را کردن
remarking
U
تبصره ملاحظه کردن
remarked
U
تبصره ملاحظه کردن
remarks
U
تبصره ملاحظه کردن
remark
U
تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef
U
با ملاحظه کار کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
blood chit
U
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
not to lose sight of
U
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
not unmindful
U
بی ملاحظه
remarking
U
ملاحظه
regarded
U
ملاحظه
tact
U
ملاحظه
remarked
U
ملاحظه
animadversion
U
ملاحظه
incircumspect
U
بی ملاحظه
incosiderate
U
بی ملاحظه
unthinking
U
بی ملاحظه
regards
U
ملاحظه
remark
U
ملاحظه
remarks
U
ملاحظه
observations
U
ملاحظه
inconsiderate
U
بی ملاحظه
bluftly
U
بی ملاحظه
prudence
U
ملاحظه
regard
U
ملاحظه
disregardful
U
بی ملاحظه
observation
U
ملاحظه
respect
U
ملاحظه
indiscreet
U
بی ملاحظه
incautious
U
بی ملاحظه
respects
U
ملاحظه
unmindful
U
بی ملاحظه
cum grano
U
با ملاحظه
gravitas
U
ملاحظه
considerations
U
ملاحظه
consideration
U
ملاحظه
thoughtless
U
بی ملاحظه
rashness
U
بی ملاحظه گی
unconsidered
U
بی ملاحظه
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
circumspect
U
ملاحظه کار
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
worthy of note
U
قابل ملاحظه
heeded
U
ملاحظه رعایت
noted
U
مورد ملاحظه
regard for others
U
ملاحظه دیگران
blat
U
بی معنی و بی ملاحظه
wary
U
با ملاحظه هشیار
healable
U
قابل ملاحظه
irrespective of
U
بدون ملاحظه
regardant
U
ملاحظه کننده
heeding
U
ملاحظه رعایت
canniness
U
ملاحظه کاری
heed
U
ملاحظه رعایت
annotations
U
تحشیه ملاحظه
annotation
U
تحشیه ملاحظه
ciecumspect
U
ملاحظه کار
noteless
U
غیرقابل ملاحظه بی نت
considerately
U
ازروی ملاحظه
inadvertent
U
بی ملاحظه سهوی
heeds
U
ملاحظه رعایت
reckless
U
بی ملاحظه بی اعتنا
circumspectly
U
ملاحظه کارانه
circumspective
U
ملاحظه کار
blankly
U
بدون ملاحظه بکلی
unconsidered
U
غیر قابل ملاحظه
oversubtle
U
بیش از حد ملاحظه کار
blat
U
بی ملاحظه حرف زدن
petty
U
غیر قابل ملاحظه
noticeably
U
بطرز قابل ملاحظه
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
sizable
U
قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others
U
با ملاحظه نسبت بدیگران
remerkableness
U
قابل ملاحظه بودن
noteworthiness
U
قابل ملاحظه بودن
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
Without the least regard .
U
بدون کمترین ملاحظه یی
sizeable
U
قابل ملاحظه بزرگ
observantly
U
از روی ملاحظه و رعایت
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
without the gloves
U
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
As you can see for yourself.
U
همانطور که ملاحظه می فرمایید
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
to take off the gloves
U
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly
U
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
U
خیلی ملاحظه کار است
guarded
U
احتیاط امیز ملاحظه کار
Observation of natural phenomena .
U
ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount.
U
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised
U
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied
U
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
reappraises
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraise
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com