Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
residing abroad
U
مقیم خارجه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foreign
U
خارجه
overseas
U
خارجه
foreign nationals
U
اتباع خارجه
at home and abroad
U
در داخله و خارجه
chancellery
U
وزرات خارجه
department of state
U
وزارت خارجه
Secretary of State
U
وزیر خارجه
Secretaries of State
U
وزیر خارجه
the foreign office
U
وزارت خارجه
peregrin or rine
U
از خارجه امده
State Department
U
وزارت امور خارجه
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
U
وزارت امور خارجه
Foreign Office
U
وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
ministry of foreign affairs
U
وزارت امور خارجه
minister for foreign affairs
U
وزیر امور خارجه
foreign minister
U
وزیر امور خارجه
diplomatic
U
وابسته به ماموران سیاسی خارجه
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
department of state
U
وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
residents
U
مقیم
in residence
U
مقیم
settlor
U
مقیم
settled
U
مقیم
resider
U
مقیم
resident
U
مقیم
inmate
U
مقیم
dweller
U
مقیم
abider
U
مقیم
settlers
U
مقیم
settler
U
مقیم
inhabitant
U
مقیم
residing
U
مقیم
inmates
U
مقیم
denizens
U
مقیم
termer
U
مقیم
stator
U
مقیم
domiciled
U
مقیم
denizen
U
مقیم
non resident
U
غیر مقیم
non resident
U
مقیم موقتی
to station oneself
U
مقیم شدن
resident loader
U
بارکننده مقیم
sedentary
U
مقیم دریک جا
residentiary
U
روحانی مقیم
residentiary
U
کشیش مقیم
resident segment
U
قطعه مقیم
resident program
U
برنامه مقیم
minister resident
U
وزیر مقیم
non-residents
U
مقیم موقتی
non-resident
U
مقیم موقتی
settle
U
مقیم کردن
resides
U
مقیم شدن
resided
U
مقیم شدن
reside
U
مقیم شدن
settles
U
مقیم کردن
domiciled in tehran
U
مقیم تهران
domiciliate
U
مقیم ساختن
won
U
مقیم شدن .
italiot or ote
U
مقیم ایتالیا
house physician
U
پزشک مقیم
to be in residence
U
مقیم یا ماندنی بودن
non-resident citizen
[American E]
U
شهروند غیر مقیم
Foreign residents in tehran.
U
خارجیان مقیم تهران
house surgeon
U
جراح مقیم بیمارستان
maronite
U
مسیحی مقیم لبنان
citizen abroad
U
شهروند مقیم خارج
expat
[colloquial]
U
شهروند مقیم خارج
expatriate
U
شهروند مقیم خارج
non-resident shareholder
U
سهامدار غیر مقیم
memory resident program
U
برنامه مقیم در حافظه
hosteler
U
مقیم شبانه روزی
non-resident alien
[NRA]
U
بیگانه غیر مقیم
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
German expatriates
U
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
non-resident partner
U
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
tsr
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
terminal and stay resident program
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency
U
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence
U
عدم اقامت غیر مقیم
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
conus residents
U
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
blue book
U
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
dirty bit
U
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
colombo plan
U
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
monitor
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression
U
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver
U
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
garrisons
U
مقیم کردن مستقر کردن
garrison
U
مقیم کردن مستقر کردن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
resident engineer
U
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
command.com
U
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com