English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is not economical. U مقرون به صرفه نیست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
economic U نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
economical U مقرون به صرفه
costings U مقرون به صرفه
cost-effective U مقرون به صرفه
It is not to your advantage. U مقرون بصرفه نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
supply economy U صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
expediential U مقرون بمصلحت
commodious U مقرون بصرفه
fea U مقرون بایمان
evidentiary U مقرون بدلیل
advantageaus U مقرون بصرفه
advisable U مقرون بصلاح
expilation U سرقت مقرون به ازار
urbane U مقرون به ادب مودبانه
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
well a U خردمندانه مقرون به تامل خردمند
inquisitorial U مقرون به سخت گیری در پرسش
robberies U سرقت مقرون به ازار یاتهدید
robbery U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
robberies U دزدی مقرون به ازار یا تهدید
robbery U سرقت مقرون به ازار یاتهدید
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
anti-Semitic U مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
pay load U اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
frugal U صرفه جو
housewifely U صرفه جو
denebola U صرفه
thrifty U صرفه جو
providential U صرفه جو
advantage U صرفه
parsimonious U صرفه جو
penny wise U صرفه جو
beta leonis U صرفه
behoof U صرفه
inadvisable U بی صرفه
economical U صرفه جو
economizer U صرفه جو
economization U صرفه جوئی
frugal U با صرفه اندک
inexpensive U معقول صرفه جو
economy U صرفه جویی
frugally U با صرفه جوئی
saving U صرفه جویی
economies U صرفه جویی
backstop technology U تکنولوژی با صرفه
thrift U صرفه جویی
gains U صرفه استفاده
gain U صرفه استفاده
gained U صرفه استفاده
chariness U صرفه جوئی
thrift U صرفه جوئی
frugality U صرفه جویی
parsimony U صرفه جویی کم خرجی
economized U صرفه جویی کردن
scrounge U صرفه جویی کردن
scrounges U صرفه جویی کردن
scrounged U صرفه جویی کردن
economizing U صرفه جوئی کردن
economizes U صرفه جویی کردن
economize U صرفه جویی کردن
economising U صرفه جویی کردن
economises U صرفه جویی کردن
economised U صرفه جویی کردن
scrounging U صرفه جویی کردن
consumption economies U صرفه جوئیهای مصرفی
economies of scale U صرفه جوئیهای مقیاس
economizing method U روش صرفه جویی
economy factor U ضریب صرفه جویی
external economies U صرفه جوئیهای خارجی
sparing U مضایقه کننده صرفه جو
saves U صرفه جویی کردن
provident U صرفه جو اینده نگر
spillover benefits U صرفه جوئیهای خارجی
thriftily U از روی صرفه جوئی
internal economies U صرفه جوئیهای داخلی
saved U صرفه جویی کردن
spareable U قابل صرفه جویی
save U صرفه جویی کردن
cut corners <idiom> U صرفه جویی کردن
To save . To economize. U صرفه جوئی کردن
diseconomies of scale U عدم صرفه جوئی به مقیاس
penny wise and pound foolish U صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
economizer U صرفه جویی کننده انرژی
gas saving U صرفه جویی در مصرف بنزین
an economist of time U متخصص در صرفه جویی وقت
feed heater U دستگاه صرفه جویی درحرارت
advantageously U با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
time saver U صرفه جویی کننده در وقت
economies of scale U صرفه جوئیهای تولید انبوه
providence U صرفه جویی اینده نگری
internal diseconomies U عدم صرفه جوئیهای داخلی
housewifely U از روی خانه داری یا صرفه جوئی
austerity package U بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time U کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
library U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
storage U می نیست
temporary storage U می نیست
It's not new. نو نیست.
aint U نیست
isn't U نیست
Plug and Play U یچ نیست
auxiliary U نیست
secondary U نیست
he takes no notice of it U نیست
he is not of our number U از ما نیست
it is well enough U بد نیست
auxiliaries U نیست
there is no hurry U عجلهای نیست
the ice is treach erous U یخ محکم نیست
there is no hurry U شتابی نیست
that is wrong U درست نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
that is not it U این نیست
he is not in it U داخل نیست
that depends U معلوم نیست
thereis no end to it U انراپایانی نیست
he has nothing in him U کسی نیست
inextinct U نیست نشده
if you please U اگرزحمت نیست
to make no mention of U ذکری از ان نیست
he is not willing to go U نیست برود
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
he knows a thing or two U بی تجربه نیست
It cant be helped. U چاره ای نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
you are written U حق با شما نیست
It's not new. جدید نیست.
i do not have it in me U از من ساخته نیست
he is none of my friends U او از دوستان من نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
it is immaterial U چیزی نیست
ought not U شایسته نیست
dont mention it U چیزی نیست
no trouble U زحمتی نیست
no hurry U عجلهای نیست
niet le fait U کار او نیست
sacred cow <idiom> U چارهای نیست
my health is tolerable U حالم بد نیست
no sweat <idiom> U مشکلی نیست
it needs not U لازم نیست
it's only me U کسی نیست
cold is merely privative U گرما نیست
no matter U چیزی نیست
no object U چیزی نیست
it has escaped my remembrance U یاد نیست
it is not half bad U هیچ بد نیست
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
it is nothing out of the way U غریب نیست
it is unnecessary U لازم نیست
it is unsuitable U مناسب نیست
There is no hot water U آب گرم نیست.
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
no wonder <idiom> U تعجبی نیست
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
Nevermind! U مهم نیست !
nihilism U نیست انگاری
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
needn't U لازم نیست
static U که پویا نیست
i am out of sorts U خلقم بجا نیست
iam pretty well U نسبه حالم بد نیست
that in nothing to me U پیش من چیزی نیست
i dont care a pin U مرا پروایی نیست
that is not my a U این کارمن نیست
this is not fair U این انصاف نیست
that is no bed of roses U اش دهن سوزی نیست
that is no great work U کار بزرگی نیست
that is not fair U این انصاف نیست
i am out of sorts U حالم خوب نیست
if you dont object U اگر مانعی نیست
that is not the case U مطلب چنین نیست
thereis no end to it U انتهای برای ان نیست
he is indisposed to go U مایل نیست برود
he is indisposed to go U اماده رفتن نیست
there is no question but that. U شکی نیست که) .00000
he is nod U اهل انظباط نیست
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
he is not of that stamp U ازان جنس نیست
It cant be all that bad. U نه بابا اینقدر هم بد نیست
he is not willing to go U مایل برفتن نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com