Perdic | مقدم بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (5 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	precede U	مقدم بودن
	precedes U	مقدم بودن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	forego U	مقدم بودن بر
	foregoes U	مقدم بودن بر
	forgoes U	مقدم بودن بر
	forgoing U	مقدم بودن بر
	forgone U	مقدم بودن بر
	forwent U	مقدم بودن بر
Other Matches

	pre preference U	مقدم بر سهام مقدم
	premiere U	مقدم
	premiered U	مقدم
	frontline U	خط مقدم
	proleptic U	مقدم
	advancing U	مقدم
	advances U	مقدم
	beforehand U	مقدم بر
	prior U	مقدم
	prior to U	مقدم بر
	leading U	مقدم
	preferent U	مقدم
	premieres U	مقدم
	preeminent U	مقدم
	premiering U	مقدم
	previous U	مقدم
	precedents U	مقدم
	premiers U	مقدم
	premier U	مقدم
	preferred U	مقدم
	precedent U	مقدم
	aforehand U	مقدم
	advance U	مقدم
	headmost U	مقدم
	antecessor U	مقدم
	leading zero U	صفر مقدم
	preferent claims U	دعاوی مقدم
	preferential U	مقدم ترجیحی
	apriori U	مقدم بر تجربه
	leading edge U	لبه مقدم
	gilt edged U	مقدم ممتاز
	advanced U	جلویی مقدم
	leading zeros U	صفرهای مقدم
	preoccupation U	کار مقدم
	antecedents U	مقدم مقدمه
	antecedent U	مقدم مقدمه
	precedent U	مقدم بر مسبوق به
	gilt-edged U	مقدم ممتاز
	precedents U	مقدم بر مسبوق به
	precedents U	ماقبل مقدم
	precedent U	ماقبل مقدم
	vaward U	مقدم پیشقراول
	advance observer U	دیدبان مقدم
	preoccupations U	کار مقدم
	first U	یکم مقدم
	preferred shares U	سهام مقدم
	transpose U	مقدم وموخرکردن
	assumed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	preconditioned <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	front lines U	خط مقدم جبهه
	front lines U	خطوط مقدم
	premised <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	presumed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	presupposed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	forward command post U	پاسگاه مقدم
	entrepreneurs U	مقدم کمپانی
	forward observer U	دیدبان مقدم
	entrepreneur U	مقدم کمپانی
	transposing U	مقدم وموخرکردن
	transposes U	مقدم وموخرکردن
	permute U	مقدم و موخر کردن
	modus ponens U	وضع مقدم [ریاضی]
	it takes of the others U	بردیگران مقدم است
	forward air controller U	نافر مقدم هوایی
	advanced landing field U	پایگاه هوایی مقدم
	advanced fleet anchorage U	لنگرگاه مقدم ناوگان
	advanced landing field U	پایگاه فرود مقدم
	primer U	ماده منفجره مقدم
	gilt edge U	مقدم درجه اول
	acorns U	گروه امادی مقدم
	primers U	ماده منفجره مقدم
	aircontroller U	نافر مقدم هوایی
	acorn	گروه آمادی مقدم
	His path was strewn with flowers . U	مقدم اورا گلباران کردند
	advance section U	قسمت مقدم در منطقه مواصلات
	to give priority to U	پیشی دادن به مقدم دانستن بر
	advance base U	پایگاه مقدم صحنه عملیات
	premisses U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	premise U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	premised U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	brown major U	براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
	this duty precedes all others U	این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
	rationalism U	سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
	hooks U	روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
	hook U	روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
	To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
	peregrinate U	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
	to have short views U	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
	contain U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	contained U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	contains U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	to be in one's right mind U	دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
	correspond U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	outnumber U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	outnumbers U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	outnumbered U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	to mind U	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
	outnumbering U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
	corresponds U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	up to it/the job <idiom> U	مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
	corresponded U	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
	zero compression U	روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
	lurking U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	belong U	مال کسی بودن وابسته بودن
	look out U	منتظر بودن گوش به زنگ بودن
	fit U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	fits U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	lurks U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	belonged U	مال کسی بودن وابسته بودن
	fittest U	شایسته بودن برای مناسب بودن
	reasonableness U	موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
	to look out U	اماده بودن گوش بزنگ بودن
	belongs U	مال کسی بودن وابسته بودن
	to be in a habit U	دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
	to be hard put to it U	درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
	To be on top of ones job . U	بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
	validity of the credit U	معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
	lurked U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	lurk U	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
	antedated cheque U	چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
	mastered U	ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
	master U	ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
	masters U	ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
	monitors U	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
	monitored U	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
	monitor U	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
	inhere U	جبلی بودن ماندگار بودن
	depends U	مربوط بودن منوط بودن
	abutted U	مماس بودن مجاور بودن
	pertain U	مربوط بودن متعلق بودن
	stravaig U	سرگردان بودن بی هدف بودن
	pertained U	مربوط بودن متعلق بودن
	include U	شامل بودن متضمن بودن
	moons U	سرگردان بودن اواره بودن
	stravage U	سرگردان بودن بی هدف بودن
	having U	مالک بودن ناگزیر بودن
	agree U	متفق بودن همرای بودن
	haze U	گرفته بودن مغموم بودن
	includes U	شامل بودن متضمن بودن
	to stand for U	نامزد بودن هواخواه بودن
	pertains U	مربوط بودن متعلق بودن
	precedes U	جلوتر بودن از اسبق بودن بر
	precede U	جلوتر بودن از اسبق بودن بر
	urgency U	فوتی بودن اضطراری بودن
	depend U	مربوط بودن منوط بودن
	conditionality U	شرطی بودن مشروط بودن
	agrees U	متفق بودن همرای بودن
	depended U	مربوط بودن منوط بودن
	agreeing U	متفق بودن همرای بودن
	have U	مالک بودن ناگزیر بودن
	moon U	سرگردان بودن اواره بودن
	govern U	نافذ بودن نافر بودن بر
	slouching U	خمیده بودن اویخته بودن
	slouches U	خمیده بودن اویخته بودن
	slouched U	خمیده بودن اویخته بودن
	slouch U	خمیده بودن اویخته بودن
	pend U	معوق بودن بی تکلیف بودن
	reside U	ساکن بودن مقیم بودن
	consisted U	شامل بودن عبارت بودن از
	governed U	نافذ بودن نافر بودن بر
	ablest U	لایق بودن مناسب بودن
	appertains U	مربوط بودن متعلق بودن
	appertaining U	مربوط بودن متعلق بودن
	abler U	لایق بودن مناسب بودن
	owe U	مدیون بودن مرهون بودن
	consists U	شامل بودن عبارت بودن از
	resides U	ساکن بودن مقیم بودن
	to be due U	مقرر بودن [موعد بودن]
	consisting U	شامل بودن عبارت بودن از
	appertain U	مربوط بودن متعلق بودن
	disagreed U	مخالف بودن ناسازگار بودن
	appertained U	مربوط بودن متعلق بودن
	owes U	مدیون بودن مرهون بودن
	consist U	شامل بودن عبارت بودن از
	want U	فاقد بودن محتاج بودن
	resided U	ساکن بودن مقیم بودن
	abut U	مماس بودن مجاور بودن
	abuts U	مماس بودن مجاور بودن
	owed U	مدیون بودن مرهون بودن
	on guard U	مراقب بودن نگهبان بودن
	discord U	ناجور بودن ناسازگار بودن
	look for U	منتظر بودن درجستجو بودن
	wanted U	فاقد بودن محتاج بودن
	disagreeing U	مخالف بودن ناسازگار بودن
	governs U	نافذ بودن نافر بودن بر
	disagree U	مخالف بودن ناسازگار بودن
	disagrees U	مخالف بودن ناسازگار بودن
	Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U	کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
	to concern something U	مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
	stand U	بودن واقع بودن
	profiteer U	استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
	profiteers U	استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
	interdepend U	بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
	suffice U	بس بودن
	justness U	حق بودن
	suffices U	بس بودن
	judder U	لق بودن
	sufficing U	بس بودن
	juddered U	لق بودن
	wobbling U	لق بودن