English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guru U معلم
educators U معلم
starets U معلم
instructors U معلم
preceptor U معلم
maestro U معلم
docent U معلم
maestros U معلم
gurus U معلم
instructor U معلم
educator U معلم
tutors U معلم خصوصی
tutors U معلم سرخانه
visiting teacher U معلم سرخانه
teacher training U تربیت معلم
teacher efficiency U کارامدی معلم
pedagog U اموزگار معلم
guru U معلم مذهبی
gurus U معلم مذهبی
tutored U معلم خصوصی
tutored U معلم سرخانه
tutor U معلم خصوصی
gymnasts U معلم زورخانه
tutorial U معلم سرخانه
tutorials U معلم سرخانه
gymnast U معلم زورخانه
teacher U معلم مربی
teacher's pet U نورچشمی معلم
teachers U معلم مربی
tutor U معلم سرخانه
professor U معلم دبیرستان یا دانشکده
teacher made test U ازمون معلم ساخته
professors U معلم دبیرستان یا دانشکده
pedagogue U معلم اموزگار علم فروش
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
pedagogues U معلم اموزگار علم فروش
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
Hello Hbib This is our teacher Her nam is U فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
Farzaneh was considered an excellent teacher. [ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.] U فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
school U مدرسه
schools U مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
school mate U هم مدرسه
school fellow U هم مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school age U سن مدرسه
academies U مدرسه
academy U مدرسه
satchel U کیف مدرسه
satchels U کیف مدرسه
janitor U فراش مدرسه
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
technical school U مدرسه فنی
schoolgirl U دختر مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
unschooled U مدرسه نرفته
schoolyard U محوطهی مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
school shooting U تیراندازی در مدرسه
school U تحصیل در مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
schoolma'am U مدیره مدرسه
schoolwork U درس مدرسه
senior high school U مدرسه متوسطه
truancy U مدرسه گریزی
school truancy U مدرسه گریزی
grade school U مدرسه ابتدایی
prep U مدرسه مقدماتی
head master U مدیر مدرسه
grammar schools U مدرسه ابتدایی
preliminary school U مدرسه ابتدائی
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
school counselor U مشاور مدرسه
trade school U مدرسه حرفهای
schoolgirls U دختر مدرسه
grammar school U مدرسه ابتدایی
summer schools U مدرسه تابستانی
summer school U مدرسه تابستانی
schoolmarm U مدیره مدرسه
school phobia U مدرسه هراسی
schooling U مدرسه رفتن
secondery school U مدرسه متوسطه
private schools U مدرسه ملی
janitors U فراش مدرسه
trade schools U مدرسه حرفهای
private school U مدرسه ملی
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
seminary U مدرسه علوم دینی
theological school U مدرسه علوم دینی
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
the school is out U مدرسه تعطیل است
junior college U مدرسه فوق دیپلم
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
schooltime U ساعات درس مدرسه
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
seminaries U مدرسه علوم دینی
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
The last school day. U آخرین روز مدرسه
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
technical colleges U مدرسه عالی فنی
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
technical college U مدرسه عالی فنی
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
flash card U ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
schoolma'am U خانم معلم خانم دبیر
schoolmarm U خانم معلم خانم دبیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com