English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
suspend U معلق کردن
suspending U معلق کردن
suspends U معلق کردن
suspension U معلق کردن
suspensions U معلق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
suspend U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend U معلق کردن تعلیق دادن
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
suspending U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspending U معلق کردن تعلیق دادن
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
suspends U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspends U معلق کردن تعلیق دادن
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
suspend from service U معلق کردن از کار
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
to stay something U موقتا معلق کردن [قانون]
Other Matches
suspension bridge U پل معلق
suspending U معلق
cantilever bridge U پل معلق
suspend U معلق
jusad rem U حق معلق
pendant U معلق
suspends U معلق
conditional U معلق
pensile U معلق
chain bridge U پل معلق
pendent U معلق
suspension bridges U پل معلق
abeyant U معلق
suspense U معلق
up in the air <idiom> معلق
headlong U معلق
suspender U معلق
hanging U معلق
pendants U معلق
suspensory U معلق
turntable U معلق
turntables U معلق
dependent U معلق
tumbler U معلق زن
flip flap U معلق
suspensor U معلق
tumblers U معلق زن
summersault U معلق
suspended U معلق
heels over head U معلق
handstand U معلق
handstands U معلق
hypostasis U معلق
to be up in the air U معلق بودن
somersaulted U معلق زدن
suspended solids U جامدات معلق
hanging step U پله معلق
somerset U شیرجه معلق
estate in remainder U تملک معلق
suspended load U بار معلق
suspense file U پرونده معلق
unconditionality U معلق نبودن
suspensed sediment U رسوبات معلق در اب
suspension cable U کابل معلق
suspension reinforcement U ارماتور معلق
levitative U معلق در هوا
suspensive U تعلیق معلق
lis pendens U دعوای معلق
somerset U معلق زدن
tumbles U معلق زدن
full-suspension <adj.> U کاملا معلق
somersault U معلق پشتک
somersaults U معلق پشتک
conditional contract U عقد معلق
somersault U معلق زدن
somersaults U معلق زدن
somersaulting U معلق زدن
somersaulted U معلق پشتک
tumbles U معلق شدن
tumbled U معلق زدن
hanging indent U تورفتگی معلق
tumble U معلق شدن
hanging U معلق شدن
tumble U معلق زدن
somersaulting U معلق پشتک
tumbled U معلق شدن
arch-buttant U پشت بند معلق
hang-ups U درحال معلق ماندن
pending U تازمانی که امر معلق
full-suspension bike U دوچرخه کاملا معلق
floccule U تودههای معلق درمایع
hang-up U درحال معلق ماندن
cable suspension bridge U پل معلق با سیم تابیده
hang up U درحال معلق ماندن
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
breakdown U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
policy U سند معلق به انجام شرطی
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
To teach grandma to suck eggs. U جلوی لوطی معلق زدن
breakdowns U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
policies U سند معلق به انجام شرطی
due in suspense file U پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
pendent lite U حکم معلق امین ترکه
settleable suspended solids U مواد معلق تهنشین پذیر
handspring U معلق زدن بر روی دستها
to be on tenters U میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenter hooks U میان زمین واسمان معلق بودن
to remain suspended U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
to hold a wolf by the ear U میان زمین واسمان معلق بودن
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
to stay floating U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
tenterhooks <idiom> U درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
float U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats U شناور ساختن در هوا معلق بودن
suspensoid U محلول سریشمی دارای ذرات معلق
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
to suspend U معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
electrophoresis U حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
set down U معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
to let somebody dangle <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to keep somebody on tenterhooks <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to keep somebody in suspense <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
black wash U نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
estate in remainder U ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
merry dance U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
to turn a somersault U پشتک زدن معلق زدن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
hanger U اویزان کننده معلق کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com