Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to let off
U
معاف کردن ردکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exemption
U
از خدمت معاف کردن معاف کردن
remitted
U
معاف کردن
exonerating
U
معاف کردن
remits
U
معاف کردن
exonerate
U
معاف کردن
exonerates
U
معاف کردن
remit
U
معاف کردن
exonerated
U
معاف کردن
exempt
U
معاف کردن
exempts
U
معاف کردن
excusing
U
معاف کردن
affranchize
U
معاف کردن
exempting
U
معاف کردن
excuses
U
معاف کردن
exempted
U
معاف کردن
excused
U
معاف کردن
excuse
U
معاف کردن
remitting
U
معاف کردن
dispend
U
معاف کردن
dispensed
U
معاف کردن بخشیدن
dispensing
U
معاف کردن بخشیدن
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
dispenses
U
معاف کردن بخشیدن
dispense
U
معاف کردن بخشیدن
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
to buy off
U
با پول معاف کردن
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
exempted
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
franked
U
معاف کردن مهر زدن
franker
U
معاف کردن مهر زدن
enfranchise
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
exempts
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
franking
U
معاف کردن مهر زدن
enfranchising
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
frank
U
معاف کردن مهر زدن
frankest
U
معاف کردن مهر زدن
enfranchised
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
to release
[from responsibility, duty]
U
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
franks
U
معاف کردن مهر زدن
exempt
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchises
U
از بندگی رهاندن معاف کردن
exempting
U
معاف ازخدمت شدن یا کردن
dismiss
U
مرخص کردن معاف کردن
dismissing
U
مرخص کردن معاف کردن
dismisses
U
مرخص کردن معاف کردن
disproving
U
ردکردن
gainsays
U
ردکردن
gainsaying
U
ردکردن
declining
U
ردکردن
balk
U
ردکردن
disavow
U
ردکردن
declines
U
ردکردن
let off
U
ردکردن
confute
U
ردکردن
disavows
U
ردکردن
disavowing
U
ردکردن
to clear off
U
ردکردن
disavowed
U
ردکردن
to put back
U
ردکردن
balked
U
ردکردن
controvert
U
ردکردن
pass on
U
ردکردن
balking
U
ردکردن
denied
U
ردکردن
rule out
U
ردکردن
declined
U
ردکردن
rejcet
U
ردکردن
spurn
U
ردکردن
spurned
U
ردکردن
spurns
U
ردکردن
decline
U
ردکردن
denies
U
ردکردن
deny
U
ردکردن
gainsaid
U
ردکردن
discommend
U
ردکردن
gainsay
U
ردکردن
spurning
U
ردکردن
disprove
U
ردکردن
balks
U
ردکردن
baulks
U
ردکردن
baulking
U
ردکردن
denying
U
ردکردن
baulked
U
ردکردن
disproved
U
ردکردن
disproves
U
ردکردن
mammock
U
از دم قیچی ردکردن
baulk
U
ردکردن طفره
to throw out
U
دورانداختن ردکردن
disorintate
U
ردکردن ازخودندانستن
exception of judgl
U
ردکردن داوریا دادرس
disowning
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowned
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disown
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowns
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
turn up one's nose at
<idiom>
U
ردکردن خوب بودن برای کسی
veronica
U
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
exchange zone
U
فاصله 02 متری خط کشی شده برای ردکردن چوب
punter
U
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punters
U
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
exempting
U
معاف
exempts
U
معاف
exempted
U
معاف
exonerated
U
معاف
exonerates
U
معاف
exonerating
U
معاف
exempt
U
معاف
exonerated from
U
معاف از
exonerate
U
معاف
non-taxable
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax-exempt
<adj.>
U
معاف از مالیات
excuser
U
معاف کننده
excused list
U
فهرست معاف ها
non-assessable
<adj.>
U
معاف از مالیات
warless
U
معاف از جنگ
exempt from duty
U
معاف از خدمت
taxless
<adj.>
U
معاف از مالیات
free from taxes
<adj.>
U
معاف از مالیات
tax-free
<adj.>
U
معاف از مالیات
zero-rated
<adj.>
U
معاف از مالیات
exemptible
U
معاف شدنی
tax exempt
U
معاف از مالیات
tax free
U
معاف از مالیات
carded for record
U
از خدمت صف معاف
excusable
U
معاف شدنی
duty-free
U
معاف از گمرک
free of tax
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
exempt from taxes
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
exempt from taxation
[only after nouns]
<adj.>
U
معاف از مالیات
duty free
U
معاف ار مالیات
protect a player
U
معاف از انتقال
scot free
U
معاف از مالیات
scot-free
U
معاف از مالیات
dispense with
U
معاف شدن از
dispensable
U
معاف کردنی
dissolvable
U
معاف شدنی
free of all average
U
معاف از هرگونه خسارت
duty free
U
معاف ازحقوق گمرکی
free of particular average
U
معاف از خسارات جزئی
free of charge
U
معاف از حقوق گمرکی
free of general average
U
معاف از خسارات عمومی
free of duty
U
معاف از عوارض گمرکی
duty free
U
معاف از عوارض گمرکی
duties free
U
معاف از حقوق گمرکی
freeway
U
شاهراهی که از حق راهداری معاف است
to be excused
[from work or school]
U
معاف بودن
[از کار یا مدرسه]
emeritus
U
افتخارا ازخدمت معاف شده
fpa
U
معاف از جبران خسارت خاص
freeways
U
شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempted , adressee
U
گیرنده معاف از اجرای دستور
absolves
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolved
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolve
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving
U
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone
U
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
Personal effects are duty-free.
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
island pullout
U
مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
exempt player
U
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
free port
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free ports
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
carnet
U
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com