Perdic | مطمئن نتیجه بخش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	surefire U	مطمئن نتیجه بخش

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	It wI'll eventually pay off. U	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
	to be a foregone conclusion <idiom> U	نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
	foregone conclusion U	نتیجه حتمی نتیجه مسلم
	in the bag <idiom> U	مطمئن
	assured U	مطمئن
	confident U	مطمئن
	trustful U	مطمئن
	full hearted U	مطمئن
	safest U	مطمئن
	surest U	مطمئن
	safer U	مطمئن
	surer U	مطمئن
	safe U	مطمئن
	sure U	مطمئن
	safes U	مطمئن
	certify U	مطمئن کردن
	secure U	مطمئن استوار
	ensure U	مطمئن ساختن
	nail down <idiom> U	مطمئن بودن
	ensured U	مطمئن ساختن
	safe life U	عمر مطمئن
	supersub U	ذخیره مطمئن
	self confident U	مطمئن بخود
	secure of victory U	مطمئن به پیروزی
	safe working load U	بارکاری مطمئن
	self-confident U	مطمئن به خود
	trusts U	مطمئن بودن
	trusted U	مطمئن بودن
	insecure U	غیر مطمئن
	to feel secure U	مطمئن شدن
	to feel secure U	مطمئن بودن
	insurance U	ذخیره مطمئن
	insurance U	امتیاز مطمئن
	secures U	مطمئن استوار
	assurer U	مطمئن سازنده
	certifies U	مطمئن کردن
	certifying U	مطمئن کردن
	ensures U	مطمئن ساختن
	insures U	مطمئن ساختن
	ensuring U	مطمئن ساختن
	insuring U	مطمئن ساختن
	over confident U	زیاد مطمئن
	assuror U	مطمئن سازنده
	I am sure that ... U	من مطمئن هستم که ...
	trust U	مطمئن بودن
	self-assured U	مطمئن بنفس خود
	self assured U	مطمئن بنفس خود
	in for <idiom> U	مطمئن بدست آوردن
	you may rest assured U	میتوانید مطمئن باشید
	to make no doubt U	مطمئن بودن شک نداشتن
	just in case U	برای مطمئن بودن
	I am certain of it. U	من درباره اش مطمئن هستم.
	secures U	مطمئن تامین کردن
	but don't hold me to it [idiom] U	ولی مطمئن نیستم
	to ensure something U	مطمئن ساختن [چیزی]
	secure U	مطمئن تامین کردن
	secure U	بی خطر خاطر جمع مطمئن
	secures U	بی خطر خاطر جمع مطمئن
	You can be sure of that! U	در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
	i give you my world for it U	قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
	He seems to have a lot of confidence. U	خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
	bravura U	افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
	Slow but sure wins the race. <proverb> U	پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
	prudent limit of endurance U	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
	prudent limit of patrol U	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
	right of search U	حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
	The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
	fail-safe U	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
	fail safe U	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
	to prove my vow i give my hand	برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
	whole hearted U	خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
	harvests U	نتیجه
	harvested U	نتیجه
	harvest U	نتیجه
	resulted U	نتیجه
	inferences U	نتیجه
	effecting U	نتیجه
	resulting U	نتیجه
	inference U	نتیجه
	result U	نتیجه
	decision U	نتیجه
	run into <idiom> U	نتیجه
	upshot U	نتیجه
	outgrowth U	نتیجه
	affect U	نتیجه
	decisions U	نتیجه
	affects U	نتیجه
	issueless U	بی نتیجه
	whereupon U	که در نتیجه ان
	inconsequent U	بی نتیجه
	ineffetual U	بی نتیجه
	to no purpose U	بی نتیجه
	outcome U	نتیجه
	payoff U	نتیجه
	payoffs U	نتیجه
	consequent U	نتیجه
	inconclusive U	بی نتیجه
	consequences U	نتیجه
	consequence U	نتیجه
	outcomes U	نتیجه
	educt U	نتیجه
	eduction U	نتیجه
	effectless U	بی نتیجه
	resultful U	پر نتیجه
	abortive U	بی نتیجه
	conclusion U	نتیجه
	thanks U	در نتیجه
	conclusions U	نتیجه
	sequela U	نتیجه
	sequent U	نتیجه
	sequitur U	نتیجه
	thanks to..... U	در نتیجه
	rest U	نتیجه
	rests U	نتیجه
	products U	نتیجه
	in the sequel U	در نتیجه
	product U	نتیجه
	inconsecutive U	بی نتیجه
	inconseqential U	بی نتیجه
	ineffective U	بی نتیجه
	effect U	نتیجه
	frustrated U	بی نتیجه
	ineffectual U	بی نتیجه
	outgrwth U	نتیجه
	growth U	نتیجه
	growths U	نتیجه
	afterclap U	نتیجه
	of no issue U	بی نتیجه
	indeterminate U	بی نتیجه
	effected U	نتیجه
	deducing U	نتیجه گرفتن
	sequel U	نتیجه پایان
	sequels U	نتیجه پایان
	side-effect U	نتیجه جانبی
	hereon U	در نتیجه این
	illative U	نتیجه رسان
	to fall to the ground U	به نتیجه نرسیدن
	consecution U	نتیجه منطقی
	evidentiary effect U	نتیجه مشهود
	test announcement U	نتیجه ازمایش
	the long and the short of it <idiom>	نتیجه کلی
	to be dashed to the ground U	به نتیجه نرسیدن
	to bring to an issve U	به نتیجه رساندن
	to came a howler U	به نتیجه نرسیدن
	to come a mucker U	به نتیجه نرسیدن
	fall through U	به نتیجه نرسیدن
	illiative U	حاکی از نتیجه
	subsumption U	نتیجه گیری
	blind search U	جیستجوی بی نتیجه
	condition of subsequent events U	شرط نتیجه
	condition of corollary U	شرط نتیجه
	concluder U	نتیجه گیرنده
	put through U	به نتیجه رساندن
	cheating does not prosper U	تقلب نتیجه
	call by result U	فراخوانی با نتیجه
	resultful U	نتیجه بخش
	by product U	نتیجه فرعی
	perficient U	نتیجه بخش
	fruitlessly U	بدون نتیجه
	thwarted U	بی نتیجه گذاردن
	thwart U	بی نتیجه گذاردن
	fetch up U	به نتیجه رسیدن
	printouts U	نتیجه چاپی
	to fall through U	به نتیجه نرسیدن
	printout U	نتیجه چاپی
	consequent U	نتیجه بخش
	net reaction U	واکنش نتیجه
	side-effects U	نتیجه جانبی
	foregone conclusion U	نتیجه نابهنگام
	fruitlessness U	عدم نتیجه
	to effectuate a conclusion U	نتیجه دادن
	to pull a result U	نتیجه گرفتن
	final result U	نتیجه نهایی
	fine drawn U	نتیجه ورزش
	net result U	نتیجه نهایی
	vainly U	بدون نتیجه
	to come to grief U	به نتیجه نرسیدن
	corollary U	نتیجه فرع
	corollary U	نتیجه فرعی
	corollaries U	نتیجه فرع
	corollaries U	نتیجه فرعی
	to drawa conclusion U	نتیجه گرفتن
	side effect U	نتیجه جانبی
	synthesis U	نتیجه گیری
	issued U	نتیجه بحث
	issue U	نتیجه بحث
	success U	پیروزی نتیجه
	successes U	پیروزی نتیجه
	non sequitur U	نتیجه کاذب
	aborts U	بی نتیجه ماندن
	issues U	نتیجه بحث
	dTnouements U	نتیجه نمایش
	denouements U	نتیجه نمایش
	talk out of <idiom> U	به نتیجه نرسیدن
	denouement U	نتیجه نمایش
	turn out <idiom> U	نتیجه ،پایان
	non sequiturs U	نتیجه کاذب
	conclusion U	انجام نتیجه
	conclusion U	نتیجه گیری
	result of the negotiations U	نتیجه مذاکرات