English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
understanding U مطلع ماهر
understandings U مطلع ماهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
au fait U مطلع
au courant U مطلع
smart money U مطلع
weather wise U مطلع
informed U مطلع
ware U مطلع
wares U مطلع
hep U مطلع
knowledgeable U مطلع
notifies U مطلع کردن
acquaint U مطلع کردن
annunciate U مطلع کردن
apprising U مطلع کردن
apprises U مطلع کردن
apprise U مطلع کردن
acquainting U مطلع کردن
notifying U مطلع کردن
notify U مطلع کردن
acquaints U مطلع کردن
notified U مطلع کردن
clued-up U بسیار مطلع
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
I heard through the grapevine that ... <idiom> U من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ... [اصطلاح]
adroit <adj.> U ماهر
assiduous <adj.> U ماهر
diligent <adj.> U ماهر
hardworking <adj.> U ماهر
industrious <adj.> U ماهر
sedulous <adj.> U ماهر
light footed U ماهر
skillful U ماهر
workmanly U ماهر
knacky U ماهر
light handed U ماهر
he was neat U ماهر
fine fingered U ماهر
neat handed U ماهر
skilled U ماهر
deft U ماهر
skilful U ماهر
skillful Šetc U ماهر
wieldy U ماهر
studious <adj.> U ماهر
adept U ماهر
expert U ماهر
dextrous U ماهر
proficient U ماهر
dexterous U ماهر
handier U ماهر
handiest U ماهر
handy U ماهر
workmanlike U ماهر
pert U ماهر
industrious U ماهر
experts U ماهر
slick U ماهر صاف
craftsman U کارگر ماهر
craftsmen U کارگر ماهر
marksman U تیرانداز ماهر
expert gunner U توپچی ماهر
mastered U ماهر شدن
skilled worker U کارگر ماهر
light foot U ماهر تردست
articulates U ماهر در صحبت
scientail U ماهر علمی
flunkeys U غیر ماهر
articulate U ماهر در صحبت
flunkys U غیر ماهر
water dog U شناگر ماهر
versant U ماهر واستاد
articulating U ماهر در صحبت
flunky U غیر ماهر
flunkey U غیر ماهر
skilled labour U کارگر ماهر
shotmaker U شوت زن ماهر
sharpshooter U تیرانداز ماهر
semiskilled U نیمه ماهر
semi skilled U نیمه ماهر
flunkies U غیر ماهر
jimmy U ماهر دیلم
skilled U ماهر و باتجربه
journeymen U کارگر ماهر
nattier U پاکیزه ماهر
nattiest U پاکیزه ماهر
cunning U ماهر زیرکی
qualify U ماهر شدن
natty U پاکیزه ماهر
master U ماهر شدن
journeyman U کارگر ماهر
masters U ماهر شدن
jimmies U ماهر دیلم
qualifies U ماهر شدن
greatest U متعدد ماهر
great- U متعدد ماهر
slickest U ماهر صاف
tactically U ماهر ماهرانه
tactical U ماهر ماهرانه
great U متعدد ماهر
marksmen U تیرانداز ماهر
master U ماهر شدن در چیزی
figure skater U اسکیت باز ماهر
unskilled worker U کارگر غیر ماهر
sniper U تیرانداز ماهر تفنگ
mastered U ماهر شدن در چیزی
masters U ماهر شدن در چیزی
aces U خلبان ماهر و متهور
ace U خلبان ماهر و متهور
qualified U صلاحیت دار ماهر
snipers U تیرانداز ماهر تفنگ
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
shots U تیراندازی تیرانداز ماهر
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
navvy U کارگر غیر ماهر
navvies U کارگر غیر ماهر
shot U تیراندازی تیرانداز ماهر
reinsman U سوار کار ماهر
skillful weaver U بافنده ماهر و خبره
gift of the gab <idiom> U درصحبت کردن ماهر بودن
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite U تیرانداز ماهر با تیر و کمان
cradler U بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
digger U پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
orion U منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
mudder U اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
stickhandler U شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
unskilled labor U نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
digger U بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider U سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punters U دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punter U دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter U توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
duress U در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grands Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker U بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
sniper scope U دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
dogger U اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
marks man U تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com