English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
comported U مطابقت کردن
comporting U مطابقت کردن
meets U مطابقت کردن
matches U مطابقت کردن
match U مطابقت کردن
comports U مطابقت کردن
comport U مطابقت کردن
meet U مطابقت کردن
standarize U با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
conforming U مطابقت کردن وفق دادن
conform U مطابقت کردن وفق دادن
agreeing U اشتی دادن مطابقت کردن
agrees U اشتی دادن مطابقت کردن
conformed U مطابقت کردن وفق دادن
agree U اشتی دادن مطابقت کردن
conforms U مطابقت کردن وفق دادن
fellow countryman U موافق کردن
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
agree U موافقت کردن موافق بودن
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
justifications U مطابقت
concord U مطابقت
correspondency U مطابقت
conformity U مطابقت
compatibility U مطابقت
concent U مطابقت
match U مطابقت
correspondence U مطابقت
accordance U مطابقت
correspondences U مطابقت
justification U مطابقت
conformability U مطابقت
sameness U مطابقت
matches U مطابقت
legality U مطابقت با قانون
evidence of conformity U دلیل مطابقت
legality U مطابقت باقانون
copy fitting U مطابقت کپی
canonicity U مطابقت باقانون شرع
constitutionality U مطابقت با قانون اساسی
conventionality U مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
mismatch U بهم نخوردن عدم مطابقت
classicality U مطابقت با ادبیات وصنایع باستانی
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
consentaneous U موافق
pro U له موافق
compliant U موافق
concordant U موافق
sympathizer U موافق
sympathisers U موافق
agreed U موافق
prosodial U موافق
pro- U له موافق
consentient U موافق
sympathizers U موافق
congruous U موافق
respondent U موافق
respondents U موافق
prosodiacal U موافق
incompatible U نا موافق
congruent U موافق
attuned U موافق
in keeping U موافق
attune U موافق
in suit with U موافق با
agreeably to U موافق
compossible <adj.> U موافق
according U موافق
consilient U موافق
non concurrent U نا موافق
textually U موافق نص
in suit with U موافق
sympathetic U موافق
compatible <adj.> U موافق
amicable U موافق
accordant U موافق
to go along U موافق بودن
rationally U موافق عقل
in accordance with U مطابق موافق
non placer U موافق نیستم
consistently U بطور موافق
fellow countryman U موافق شدن
agonist muscle U عضله موافق
friendlies U مهربان موافق
friendliest U مهربان موافق
go along U موافق بودن
fair wind U باد موافق
friendly U مهربان موافق
after one's will U موافق میل
fair tide U جریان اب موافق
friendlier U مهربان موافق
placet U رای موافق
quarter wind U باد موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
shaken U موافق شیوه
after ones own heart U موافق دلخواه
disagree U موافق نبودن
accomodating U راحت موافق
truly U موافق باحقایق
favourable U موافق مطلوب
palatably U موافق ذائقه
string along U موافق بودن
harmoniously U بطور موافق
compatibly U بطور موافق
yea U رای موافق
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
satisfactorily U موافق دلخواه
adapt U موافق بودن
disagrees U موافق نبودن
disagreed U موافق نبودن
prorenata U نسبت موافق
prorenata U شخص موافق
disagreeing U موافق نبودن
at will U موافق میل
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
accommodatingly U بطور موافق راحت
harmonious U موزون سازگار موافق
cronies U رفیق موافق هم اطاق
physically U موافق علم فیزیک
comkpliant U موافق اجابت کننده
crony U رفیق موافق هم اطاق
to agree on something U موافق بودن با چیزی
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
scientifically U موافق اصول علمی
to bring in to line U وفق دادن موافق
concurring opinion U رای موافق مشروط
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
genealogically U موافق شجره نامه
genetically U موافق علم پیدایش
geodetically U موافق قاعده پیمایش
quite the thing U موافق سبک روز
geometrically U موافق علم هندسه
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
adapts U وفق دادن موافق بودن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
adapting U وفق دادن موافق بودن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
inconformity U عدم مطابقت عدم موافقت
phrenologically U ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
to little up to one's principl U اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
well assorted U جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com