Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
spare
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared
U
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
flinched
U
مضایقه کردن
stints
U
مضایقه کردن
flinch
U
مضایقه کردن
stint
U
مضایقه کردن
flinches
U
مضایقه کردن
flinching
U
مضایقه کردن
spared
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
begrudge
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudged
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudging
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudges
U
غبطه خوردن مضایقه کردن
spare
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
to be sparing of words
U
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
keep up
U
خودداری کردن
withold
U
خودداری کردن از
abstain
U
خودداری کردن
geuk gei
U
خودداری کردن
abstains
U
خودداری کردن
abstained
U
خودداری کردن
forborne
U
خودداری کردن
abstaining
U
خودداری کردن
hold in
U
خودداری کردن
keep a straight face
U
از خنده خودداری کردن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
receding
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
recedes
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
recede
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
contained
U
شامل بودن خودداری کردن
contain
U
شامل بودن خودداری کردن
receded
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
forbears
U
امساک کردن خودداری کردن از
forbear
U
امساک کردن خودداری کردن از
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
unspairingly
U
بی مضایقه
flinch
U
مضایقه
flinching
U
مضایقه
flinches
U
مضایقه
replacement part
U
مضایقه
flinched
U
مضایقه
sparing
U
مضایقه کننده صرفه جو
shoot the works
<idiom>
U
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
abstinence
U
خودداری
composure
U
خودداری
equanimity
U
خودداری
self-control
U
خودداری
abstention
U
خودداری
self control
U
خودداری
continence
U
خودداری
forearance
U
خودداری
self possession
U
خودداری
self-possession
U
خودداری
forbearance
U
خودداری
abstentions
U
خودداری
self command
U
خودداری
dishonored
U
خودداری از پرداخت
forbore
U
خودداری کرد
dishonors
U
خودداری از پرداخت
dishonour
U
خودداری از پرداخت
dishonoring
U
خودداری از پرداخت
dishonoured
U
خودداری از پرداخت
dishonouring
U
خودداری از پرداخت
restraint
U
نگهداری خودداری
dishonours
U
خودداری از پرداخت
holdouts
U
خودداری از بازی
holdout
U
خودداری از بازی
restraints
U
نگهداری خودداری
self control
U
قوه خودداری
to abstain from something
U
خودداری
[ازدادن رای ]
conscientious objection
U
خودداری از خدمت سربازی
abstention
U
خودداری ازدادن رای
abstentions
U
خودداری ازدادن رای
self repression
U
مسک نفس خودداری
sit out
U
خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
abstains
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstaining
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstain
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstained
U
خودداری داوران ازدادن رای
temperance
U
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
escapism
U
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
gold export point
U
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
saving
U
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
prohibition
U
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingles
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingling
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com