Perdic | مشخص کننده سرریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	overflow indicator U	مشخص کننده سرریزی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	descriptor U	کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
	indicating U	مشخص کننده
	discriminant U	مشخص کننده
	marker U	مشخص کننده
	markers U	مشخص کننده
	decanter U	فرف سرریزی
	decanters U	فرف سرریزی
	overflow check U	بررسی سرریزی
	check indicator U	مشخص کننده مقابله
	indication lamp U	لامپ مشخص کننده
	determiner U	مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
	insignia U	علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
	determiners U	مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
	insigne U	علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
	conditional U	مین کننده وقوع چندین کار مشخص
	marker circle U	دایره مشخص کننده مرکزمنطقه فرود هوایی یا باندفرود هواپیما
	lumber's line U	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
	claim frame U	فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
	oblique weir U	در تصویر افقی سرریزی استکه تاج ان نسبت به جریان اب مایل باشد
	retrieval U	سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
	returns U	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
	return U	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
	returned U	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
	returning U	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
	BIM U	نشانه مشخص کننده شروع رشته دادهای که روی دیسک درایو یا نوار ضبط شده است
	Q Channel U	یکی از هشت کانال اطلاعاتی که داده مشخص کننده شیار و زمان گردش مطلق را نگهداری میکند
	beach marker U	علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
	algorithm U	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
	algorithms U	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
	editing run U	در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
	marking current U	جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
	motif U	گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
	cells U	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
	cell U	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
	quartz clock U	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
	rs c U	استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
	corrector U	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
	locating U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	locates U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	locate U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	located U	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
	altitude/height hold U	متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
	propounder U	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
	marshaller U	هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
	inhibitor U	کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
	quick disconnect coupling U	کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
	sensor U	گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
	primer U	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
	primers U	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
	homogeneous computer network U	یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
	interceptor U	هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
	del credere U	وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
	interceptors U	هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
	steam fitter U	نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
	distractive U	گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
	makgi boowi U	نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
	detonator U	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
	vasomotor U	اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
	detonators U	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
	changer U	دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
	search jammer U	تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
	specific U	مشخص
	highlighted U	مشخص
	distinctive U	مشخص
	signate U	مشخص
	specific code U	کد مشخص
	indistinctive U	نا مشخص
	named U	مشخص
	kenspeckle U	مشخص
	marked U	مشخص
	specifics U	مشخص
	highlights U	مشخص
	pronounced U	مشخص
	highlight U	مشخص
	distinct U	مشخص
	distinguished U	مشخص
	physiognomonic U	مشخص
	signaled U	اشکار مشخص
	earmarking U	مشخص کردن
	identifies U	مشخص کردن
	signalled U	اشکار مشخص
	pathognomic U	مشخص مرض
	delineate U	مشخص کردن
	signal U	اشکار مشخص
	delineated U	مشخص کردن
	registered port U	بندر مشخص
	identify U	مشخص کردن
	specified U	مشخص شده
	identifying U	مشخص کردن
	distinctly U	بطور مشخص
	type genus U	نوع مشخص
	identified U	مشخص کردن
	assignable U	معین مشخص
	pathognomomical U	مشخص مرض
	ditinct U	روشن مشخص
	unarguable U	غیرقابلبحثمعلوم مشخص
	delineates U	مشخص کردن
	nonsignificant U	غیر مشخص
	specify U	مشخص کردن
	specifies U	مشخص کردن
	targets U	هدف مشخص
	denotes U	مشخص کردن
	targetting U	هدف مشخص
	targeted U	هدف مشخص
	named vessel U	کشتی مشخص
	specifying U	مشخص کردن
	diacritical current U	جریان مشخص
	distinguishing U	مشخص اختصاصی
	definition U	مشخص کردن
	to create an image for oneself as somebody U	مشخص کردن
	definitions U	مشخص کردن
	individuate U	مشخص کردن
	distinctive U	فرق مشخص
	lay down U	مشخص کردن
	target U	هدف مشخص
	targetted U	هدف مشخص
	targeting U	هدف مشخص
	denote U	مشخص کردن
	clean-cut U	مشخص واضح
	cleaners U	مشخص واضح
	delineating U	مشخص کردن
	defining U	مشخص کردن
	named place of destination U	مقصد مشخص
	clean cut U	مشخص واضح
	denoted U	مشخص کردن
	defines U	مشخص کردن
	defined U	مشخص کردن
	define U	مشخص کردن
	sprining charge U	خرج چال کننده یا گود کننده
	claqueur U	تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
	expostulator U	سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
	padding U	پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
	suppressive U	خنثی کننده اتش سرکوب کننده
	prepossessing U	مجذوب کننده جلب توجه کننده
	criss-cross U	با ضربدر مشخص کردن
	criss-crosses U	با ضربدر مشخص کردن
	named point of destination U	نقطه مشخص در مقصد
	named port of destination U	بندر مقصد مشخص
	antiseptic U	تمیز و پاکیزه مشخص
	antiseptics U	تمیز و پاکیزه مشخص
	meanest U	مشخص کردن چیزی
	mean U	مشخص کردن چیزی
	shaded relief U	عوارض مشخص یا بسیارناهموار
	messages U	حجم اطلاع مشخص
	message U	حجم اطلاع مشخص
	at the specified tenor U	بر حسب مفاد مشخص
	criss-crossing U	با ضربدر مشخص کردن
	frequency designation U	مشخص کردن فرکانس
	nodose U	دارای برامدگیهای مشخص
	nodous U	دارای برامدگیهای مشخص
	meaner U	مشخص کردن چیزی
	named place of delivery at frontier U	تحویل در مرز مشخص
	call one's shot U	مشخص کردن هدف
	facies U	عبارت مشخص یک طبقه
	criss-crossed U	با ضربدر مشخص کردن
	typified U	بانمونه مشخص کردن
	typifies U	بانمونه مشخص کردن
	typify U	بانمونه مشخص کردن
	typifying U	بانمونه مشخص کردن
	structureless U	بدون ساختمان مشخص
	costing U	مشخص کردن هزینه عملیات
	amorphous U	دارای ساختمان غیر مشخص
	blocky U	پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
	margins U	مشخص کردن اندازه و حاشیه
	margin U	مشخص کردن اندازه و حاشیه
	point of aim U	نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
	to be clear to somebody U	برای کسی مشخص بودن
	badges U	امضاء و علامت برجسته و مشخص
	badge U	امضاء و علامت برجسته و مشخص
	temporarily U	برای زمان مشخص یا نه همیشه
	named port of shipment U	بندر مشخص برای حمل
	shuttled U	وسیله نقلیه با مسیر مشخص
	shuttle U	وسیله نقلیه با مسیر مشخص
	highlighting U	روشن ساختن مشخص کردن
	named departure point U	نقطه مشخص برای حرکت
	known target U	هدف شناخته شده یا مشخص
	One must draw the line somewhere. <proverb> U	هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
	shuttles U	وسیله نقلیه با مسیر مشخص
	operator U	انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
	structures U	ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
	structure U	ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
	circle of influence U	دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
	special U	سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
	operators U	انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
	entry U	مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
	intensity of rain fall U	شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
	dorsiventral U	دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
	rates U	تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
	lanes U	مسیر که باخط کشی مشخص میشود
	rate U	تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
	lane U	مسیر که باخط کشی مشخص میشود
	internal U	نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
	users U	انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
	structuring U	ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
	neither fish nor fowl <idiom> U	چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
	To be conspicuous. U	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
	scheduled service plane U	هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
	irishism U	عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
	settling days U	روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
	scheduled plane U	هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]