Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ship's serviceman
U
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I am just a pen – pusher .
U
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
drill sergeant
U
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
background
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
U
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
clean up party
U
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
U
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
clerical
U
دفتری
white-collar
U
کارمند دفتری
book debts
U
بدهی دفتری
book value
U
ارزش دفتری
book value
U
بهای دفتری
clerical jobs
U
مشاغل دفتری
white collar
U
کارمند دفتری
combat cargo officer
U
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
clerical test
U
ازمون امور دفتری
secretariats
U
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
the desk
U
کار دفتری یا ادبی یاروحانی
office grapevine
U
سخن چینی
[در دفتری یا شرکتی]
clerks
U
کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariat
U
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerk
U
کارمند دفتری فروشنده مغازه
contango
U
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
minnesota clerical aptitude test
U
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
trial attorney
U
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
answerable
U
مسئول
liable
U
مسئول
accountable
U
مسئول
in charge
<adj.>
U
مسئول
frankpledge
U
مسئول
responsible
<adj.>
U
مسئول
warden
U
مسئول
responsive
U
مسئول
responsible
U
مسئول
Travaux preparatoires
U
کارهای مقدماتی
interior affairs
U
کارهای درونی
earth work
U
کارهای خاکی
miscellaneous works
U
کارهای مختلف
wirework
U
کارهای سیمی
meshwork
U
کارهای مشبک
lunces
U
کارهای غریب
incidental works
U
کارهای اتفاقی
hatchet man
<idiom>
U
کارهای سیاسی
preliminary works
U
کارهای مقدماتی
daily round
U
کارهای روزانه
diabolism
U
کارهای شیطانی
the galleys
U
کارهای سخت
previous work
U
کارهای قبلی
emergency works
U
کارهای اضطراری
temporary works
U
کارهای موقت
auxiliary work
U
کارهای اضافی
cementation
U
کارهای سیمانی
cupola tender
U
مسئول کوره
supplies officer
U
مسئول مواد
to hold responsible
U
مسئول کردن
lineman's plier
U
انبردست مسئول خط
issue commissary
U
مسئول توزیع
liable for damages
U
مسئول خسارات
to hold responsible
U
مسئول قراردادن
purchasing officer
U
مسئول خرید
wagon master
U
مسئول واگن
data administrator
U
مسئول داده ها
cryptographer
U
مسئول رمز
undertaking
U
جواب گو مسئول
officer on duty
U
افسر مسئول
officer in charge
U
افسر مسئول
authoring system
U
سیستم مسئول
furnace attendant
U
مسئول کوره
furnace man
U
مسئول کوره
helmsmen
U
مسئول سکان
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
undertakers
U
جواب گو مسئول
helmsman
U
مسئول سکان
custodians
U
مسئول مرموزات
undertaker
U
جواب گو مسئول
account
U
مسئول بودن
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
custodians
U
مسئول سرپرست
custodian
U
مسئول سرپرست
custodian
U
مسئول مرموزات
accountable
U
مسئول حساب
inhouse work
U
کارهای داخلی تاسیسات
foppery
U
جلفی کارهای جلف
mundane affairs
U
کارهای این جهان
light housekeeping
U
کارهای خانه داری
diabolize
U
کارهای شیطانی کردن
customs agent
U
واسطه کارهای گمرکی
public works
U
کارهای ساختمانی همگانی
chores
U
کارهای عادی و روزمره
logjam
U
کارهای عقب افتاده
chore
U
کارهای عادی و روزمره
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
navvies
U
کارگر کارهای خاکی
navvy
U
کارگر کارهای خاکی
welfare work
U
کارهای عام المنفعه
light housekeeping
U
کارهای سبک خانکی
courier transfer officer
U
افسر مسئول پیک
tallyman
U
مسئول کنترل محموله
ambulanceman
U
راننده یا مسئول آمبولانس
operations detachment
U
قسمت مسئول عملیات
shipment sponsor
U
مسئول ارسال کالاها
cryptoguard
U
مسئول حفافت رمز
demolition firing party
U
گروه مسئول انفجارخرج
demolition firing party
U
گروه مسئول تخریب
irresponsibly
U
بطور غیر مسئول
corespondent
U
مسئول جواب گویی
data base administrator
U
مسئول پایگاه داده ها
captain of the top
U
مسئول گروه کار
be to blame
<idiom>
U
مسئول کارزشت بودن
have a hand in
<idiom>
U
مسئول کاری شدن
irresponsible
U
غیر مسئول نامعتبر
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
anchor detail
U
نفرات مسئول لنگر
I cant figure that girl out .
U
از کارهای او چیزی نمی فهمم
pile-ups
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pry into a person affairs
U
در کارهای کسی فضولی کردن
automaton
U
ماشینی که کارهای انسان را میکند
scheduling
U
برنامه ریزی کارهای اجرائی
earthworks
U
خاک کاری کارهای خاکی
pile-up
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
land girl n
U
دختری که کارهای صحرایی میکرد
A series of city improvement works.
U
یکرشته کارهای عمرانی شهری
chickens come home to roost
<idiom>
U
چوب کارهای گذشته را خوردن
automatons
U
ماشینی که کارهای انسان را میکند
outgeneral
U
در کارهای جنگی پیش افتادن از
downswing
U
تنزل کارهای تجارتی وغیره
erection crane
U
جراثقال برای کارهای ساختمانی
donkeywork
U
کارهای عادی وروزمره خرکاری
harbour master
U
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
shipment unit
U
یکان مسئول ارسال کالاها
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
every man is a for his action
U
هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority
U
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
detail officer
U
افسر مسئول گروه بیگاری
range officer
U
افسر مسئول میدان تیر
aircraft guide
U
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
U
مسئول انجام کاری بودن
finger in the pie
<idiom>
U
دست داشتن ،مسئول بودن
blast furnaceman
U
مسئول یا متصدی کوره بلند
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
brakeman
U
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
communication security custodian
U
مسئول وسایل تامین مخابراتی
office automation
U
خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
basket weave pattern
U
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
fieldwork
U
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
apery
U
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
he has no enterprise
U
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
peonage
U
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
to pick on
U
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off
U
کارهای دست باخر را انجام دادن
vouch
U
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
flight sister
U
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
mensch
U
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
burdened
U
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller
U
افسر مسئول پست استراق سمع
beach unit
U
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
coordinated procurement assigness
U
شعبه مسئول خرید کلی اماد
courier transfer officer
U
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
self service
U
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
U
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
to blame somebody for something
U
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
proponent
U
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents
U
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
wright
U
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
cycle time
U
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
data clerk
U
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
supercargo
U
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
utility
U
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
tine
U
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
self-
U
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
tasks
U
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task
U
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
section crew
U
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
general delivery
U
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
section gang
U
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
test examiner
U
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
beach organization
U
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
eaves droper
U
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
air defense artillery controller
U
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
coordinate
U
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
diagram
U
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams
U
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
yard man
U
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
coordination
U
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
dissave
U
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
audits
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
Ergonomics
U
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
audited
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
e. of pleas
U
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com