Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
instantaneous frequency
U
مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
medical assemblage
U
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
U
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
provision center
U
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
wee
U
لحظهای
wees
U
لحظهای
instantaneous
U
لحظهای
weeing
U
لحظهای
transient voltage
U
ولتاژ لحظهای
lapses
U
فراموشی لحظهای
momentary equilibrium
U
تعادل لحظهای
instantaneous voltage
U
ولتاژ لحظهای
instantaneous velocity
U
سرعت لحظهای
instantaneous value
U
مقدار لحظهای
instantaneous speed
U
تندی لحظهای
instantaneous current
U
جریان لحظهای
instantaneous power
U
توان لحظهای
snapshot dump
U
روبرداری لحظهای
snapshot dump
U
روگرفت لحظهای
snapshot
U
تصویر لحظهای
snapshot
U
نمایش لحظهای
snapshots
U
تصویر لحظهای
lapsing
U
فراموشی لحظهای
lapse
U
فراموشی لحظهای
snapshots
U
نمایش لحظهای
quick make and break switch
U
کلید لحظهای
instantaneous acoustic intensity
U
شدت صوت لحظهای
instantaneous luminous intensity
U
شدت نور لحظهای
memory snapshot
U
تصویر لحظهای حافظه
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
instantaneous short circuit current
U
جریان اتصال کوتاه لحظهای
instantaneous elastic deformation
U
تغییر شکل ارتجاعی لحظهای
instantaneous voltage
U
مقدار لحظهای فشار الکتریکی
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bobbles
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobble
U
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
U
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
gyration
U
دوران
gyrations
U
دوران
rotation
U
دوران
vertigo
U
دوران
cycled
U
دوران
cycle
U
دوران
era
U
دوران
cycles
U
دوران
eras
U
دوران
swimming
U
دوران
period
U
دوران
periods
U
دوران
circulations
U
دوران
circulation
U
دوران
axis of rotation
U
محور دوران
wifehood
U
دوران زوجیت
rotate
U
دوران کردن
space age
U
دوران کیهان
rotated
U
دوران کردن
wartime
U
دوران جنگ
fulcrum
U
نقطه دوران
peacetime
U
دوران صلح
revolution
U
دوران شورش
race
U
دوران مسیر
races
U
دوران مسیر
revolutions
U
چرخش دوران
raced
U
دوران مسیر
off season
U
در دوران کسادی
off season
U
در دوران کم کاری
plane of rotation
U
سطح دوران
paleozoic
U
دوران اول
sense of rotation
U
جهت دوران
distance between centers
U
طول دوران
revolution
U
چرخش دوران
rotation
U
چرخش دوران
stound
U
دوران درد
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
circulations
U
دوران خون
lives
U
دوران زندگی
qyaternary
U
دوران چهارم
dizzy
U
دچار دوران سر
life
U
دوران زندگی
circulation
U
دوران خون
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
rotates
U
دوران کردن
aftertime
U
دوران پیری
climacteric
U
دوران یائسگی زن
angle of rotation
U
زاویه دوران
revolutions
U
دوران شورش
lucid interval
U
دوران افاقه
vertiginous
U
سرگیجهای دوران کننده
revolutions
U
دور دوران کامل
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
circulatory
U
مربوط یه دوران خون
revolution
U
دور دوران کامل
geriatrist
U
امراض دوران پیری
iceman
U
یخی بستر دوران یخ
rotation
U
دوران گردش بدور
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
rotational
U
دوران گردش بدور
rotation about a point
U
دوران دور یک نقطه
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
azoic
U
دوران ماقبل تاریخ
geriatrician
U
امراض دوران پیریgyrfalcon
seasons
U
دوران چاشنی زدن
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
season
U
دوران چاشنی زدن
seasoned
U
دوران چاشنی زدن
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
golden age
U
دوران رونق و رفاه
off season
U
وابسته به این دوران
ppm
U
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
whirl
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirled
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirling
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirls
U
چرخش یا دوران جریان سیال
yaw
U
دوران هواپیما حول محورقائم
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
peripheral course
U
دوران پیش دانشگاهی نظامی
yawed
U
دوران هواپیما حول محورقائم
unemployment benefit
U
کمک دریافتی در دوران بیکاری
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
gyrating
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
U
چرخ زدن دوران داشتن
Victoriana
U
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
gyrated
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrate
U
چرخ زدن دوران داشتن
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
long run period
U
دوران محاسبه بلند مدت
mesozoic era
U
دوران دوم زمین شناسی
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
The whirligig of time revolves.
U
دوران دایمی زمان می چرخد.
anthropic
U
مربوط به دوران پیدایش انسان
protectorates
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorate
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
whirligig of something
U
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
rolls
U
دوران حول محور طولی غلطش
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
hallstatt
U
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
rolled
U
دوران حول محور طولی غلطش
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
roll
U
دوران حول محور طولی غلطش
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
paleocene
U
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
paleontology
U
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian
U
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian
U
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
quadrangle
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
ornithopter
U
هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
paleontologist
U
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method
U
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
mastodon
U
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
pin
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
lenten veil
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger cloth
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
shamanism
U
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
pinned
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment
U
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
inertia welding
U
جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
pinning
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
rotor incidence
U
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
dendrochronology
U
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year
U
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
new deal
U
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control
U
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
omphalos
U
مرکز
meddled
U
مرکز
station
U
مرکز
meddle
U
مرکز
centred
U
مرکز
centre
U
مرکز
stationed
U
مرکز
stations
U
مرکز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com