English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he is a man of queer habits U مردی است دارای عادتهای غریب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
peculiar U دارای اخلاق غریب
wirility U مردی رجولیت قوه مردی
study habits U عادتهای مطالعه
habit family hierarchy U سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
masculinity U مردی
virility U مردی
manhood U مردی
man U مردی
mans U مردی
emasculating U از مردی انداختن
unmans U از مردی انداختن
masculinity U حالت مردی
penises U الت مردی
penis U الت مردی
emasculates U از مردی انداختن
unman U از مردی انداختن
unmanning U از مردی انداختن
pintle U الت مردی
emasculated U از مردی انداختن
An old man. U پیر مردی.
emasculate U از مردی انداختن
penes U الت مردی
desex U از مردی افتادن
virile strength U قوت مردی
membrum U الت مردی
pudendal virile U اکت مردی
desexualize U از مردی افتادن
emasculative U برنده نیروی مردی
virility U قوه مردی نیرومندی
phallism U پرستش الت مردی
the man to whom you spoke U مردی که باوسخن گفتید
emasculatory U برنده نیروی مردی
raftsman U مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffure U مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures U مردی که سلمانی زنانه باشد
enslaver U زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
man millner U مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol U مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
grass widower U مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
unco U غریب
weirder U غریب
stranger U غریب
lonely U غریب
loneliest U غریب
baroque U غریب
weirdest U غریب
weird U غریب
lonelier U غریب
unmoral U غریب
next door to U غریب
oddish U غریب
peregrin or rine U غریب
singular U غریب
romantic U غریب
uncanny U غریب
curious U غریب
nostalgic U غریب
freakiest U غریب
nostalgically U غریب
freaky U غریب
romantics U غریب
freakier U غریب
romantically U غریب
way out U عجیب و غریب
way-out U عجیب و غریب
bizarre U غریب وعجیب
it is nothing out of the way U غریب نیست
gig U ادم غریب
antic U غریب و عجیب
grotesque U غریب و عجیب
an odd custom U رسم غریب
queer U عجیب و غریب
queerer U عجیب و غریب
unearthly U عجیب و غریب
queerest U عجیب و غریب
oddly U بطور غریب
gigs U ادم غریب
oddballs U عجیب و غریب
quizzically U عجیب و غریب
oddball U عجیب و غریب
quaintly U بطور غریب
quizzical U عجیب و غریب
extravagant U عجیب غریب
whimsical U غریب خیالباف
odd U عجیب غریب
odder U عجیب غریب
surreal U عجیب و غریب
outlandishly U بطور غریب
whimsicallity U غریب خیالباف
oddest U عجیب غریب
lunces U کارهای غریب
rum U عجیب و غریب
outlandish U عجیب و غریب
inhospitable U غریب ننواز نامهربان
thundering U غریب رعد اسا
grotesquely U بطور عجیب و غریب
to feel strange U خود را غریب دیدن
weirdos U آدم عجیب و غریب
whimsicality U غرابت چیز غریب
immigrant U غریب کوچ نشین
eccentrically U بطور عجیب و غریب
weirdo U آدم عجیب و غریب
grotesquerie U چیز عجیب و غریب
immigrants U غریب کوچ نشین
eccentrics U غیر عادی غریب
oddities U چیز عجیب و غریب
oddity U چیز عجیب و غریب
unheard U غیر معروف غریب
wonder U حیرت انگیز غریب
wondered U حیرت انگیز غریب
antic U وضع غریب ومضحک
whimslcally U بوالهوسانه بطور غریب
wonders U حیرت انگیز غریب
curiosities U چیز غریب کمیاب
rummily U بطور غریب وعجیب
curiosity U چیز غریب کمیاب
strangers U بطور غریب یا بیگانه
eccentric U غیر عادی غریب
wondering U حیرت انگیز غریب
strangely U بطور غریب یا بیگانه
unusual U غریب مخالف عادت
golliwogs U عروسک سیاه وعجیب و غریب
golliwog U عروسک سیاه وعجیب و غریب
gollywogs U عروسک سیاه وعجیب و غریب
grotesquery U کلام یا حرکت بی تناسب و غریب
hospitable U غریب نواز مهمان نوازانه
gigs U چیز غریب وخنده دار
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
That is very odd . how strange ! U خیلی غریب ( عجیب ) است
gig U چیز غریب وخنده دار
f. U مجلس رقص بالباسهای غریب
golliwogg U عروسک سیاه وعجیت و غریب
screwball U ادم عجیب غریب ابله
Teddy boy U ملبس به جامه های عجیب و غریب
Teddy boys U ملبس به جامه های عجیب و غریب
What is that strange contraption you've got in the garage? U آن دستگاه عجیب و غریب که تو در گاراژ داری چیست؟
contraption U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
rococo U سبک هنری قرن 81 میلادی عجیب و غریب
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors U هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
by the holy poker U سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
grotesque U [تصاویر با مناظر عجیب و غریب معمولا در سرداب ها استفاده می شود.] [معماری]
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl U دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous U دارای بو
fraught with U دارای
glochidiate U دارای مو
three legged U دارای سه پا
iodic U دارای ید
trilinear U دارای سه خط
bilabiate U دارای دو لب
footy U دارای پا
three-legged U دارای سه پا
myrrhy U دارای بوی مر
splash U دارای ترشح
salaried U دارای حقوق
short range U دارای برد کم
pseudonymous U دارای تخلص
prerogatived U دارای حق ویژه
formal U دارای فکر
multiflorous U دارای بیش از سه گل
multilineal U دارای چندین خط
primipara U دارای یک اولاد
splashes U دارای ترشح
splashing U دارای ترشح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com