English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dismiss U مرخص کردن معاف کردن
dismisses U مرخص کردن معاف کردن
dismissing U مرخص کردن معاف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to dismiss [remove] the board of managers U مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
Other Matches
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
exemption U از خدمت معاف کردن معاف کردن
releases U مرخص کردن
send U مرخص کردن
dismisses U مرخص کردن
dismissing U مرخص کردن
sending U مرخص کردن
sends U مرخص کردن
assoil U مرخص کردن
dismiss U مرخص کردن
discharges U مرخص کردن
release U مرخص کردن
let go U مرخص کردن
released U مرخص کردن
discharge U مرخص کردن
relieves U مرخص کردن نگهبانها
relieving U مرخص کردن نگهبانها
discharge U مرخص کردن پس دادن
dismissal of the armey U مرخص کردن از ارتش
discharges U مرخص کردن پس دادن
to dismiss [American E] U مرخص کردن [ارتش]
to fall out U مرخص کردن [ارتش]
relieve U مرخص کردن نگهبانها
furlough U مرخصی دادن به مرخص کردن
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
licensing U پروانه دادن مرخص کردن
licence U پروانه دادن مرخص کردن
licences U پروانه دادن مرخص کردن
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
license U پروانه دادن مرخص کردن
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
licenses U پروانه دادن مرخص کردن
lincense or cence U مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
exonerating U معاف کردن
exonerates U معاف کردن
excuse U معاف کردن
remitting U معاف کردن
exonerated U معاف کردن
exonerate U معاف کردن
affranchize U معاف کردن
exempts U معاف کردن
dispend U معاف کردن
exempting U معاف کردن
excused U معاف کردن
excuses U معاف کردن
exempted U معاف کردن
exempt U معاف کردن
remitted U معاف کردن
excusing U معاف کردن
remit U معاف کردن
remits U معاف کردن
to buy off U با پول معاف کردن
dispense U معاف کردن بخشیدن
dispensed U معاف کردن بخشیدن
to dismiss [American E] U معاف کردن [ارتش]
to fall out U معاف کردن [ارتش]
dispensing U معاف کردن بخشیدن
dispenses U معاف کردن بخشیدن
to let off U معاف کردن ردکردن
exempting U معاف ازخدمت شدن یا کردن
franker U معاف کردن مهر زدن
to release [from responsibility, duty] U معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
enfranchised U از بندگی رهاندن معاف کردن
exempt U معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchises U از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchising U از بندگی رهاندن معاف کردن
exempted U معاف ازخدمت شدن یا کردن
frank U معاف کردن مهر زدن
enfranchise U از بندگی رهاندن معاف کردن
exempts U معاف ازخدمت شدن یا کردن
franked U معاف کردن مهر زدن
frankest U معاف کردن مهر زدن
franks U معاف کردن مهر زدن
franking U معاف کردن مهر زدن
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
dismass U مرخص
dimissory U مرخص کننده
dismass U بدو مرخص
May I take my leave ? May I be excused ? U مرخص می فرمایید ؟
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
dismissive U وابسته به مرخص سازی
close station U خدمه بدو مرخص
close station U افراد بدو مرخص
the boys were excused U شاگردان مرخص شدند
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
Consider yourself dismissed. U حساب کنید که شما مرخص شده اید.
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
exonerating U معاف
exonerated U معاف
exonerates U معاف
exonerate U معاف
exempt U معاف
exempted U معاف
exempting U معاف
exonerated from U معاف از
exempts U معاف
taxless <adj.> U معاف از مالیات
duty free U معاف ار مالیات
dissolvable U معاف شدنی
non-taxable <adj.> U معاف از مالیات
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> U معاف از مالیات
warless U معاف از جنگ
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> U معاف از مالیات
free of tax [only after nouns] <adj.> U معاف از مالیات
tax-free <adj.> U معاف از مالیات
zero-rated <adj.> U معاف از مالیات
tax free U معاف از مالیات
tax exempt U معاف از مالیات
carded for record U از خدمت صف معاف
tax-exempt <adj.> U معاف از مالیات
exempt from duty U معاف از خدمت
exemptible U معاف شدنی
dispensable U معاف کردنی
protect a player U معاف از انتقال
duty-free U معاف از گمرک
non-assessable <adj.> U معاف از مالیات
scot-free U معاف از مالیات
excused list U فهرست معاف ها
scot free U معاف از مالیات
excusable U معاف شدنی
free from taxes <adj.> U معاف از مالیات
excuser U معاف کننده
dispense with U معاف شدن از
free of duty U معاف از عوارض گمرکی
free of all average U معاف از هرگونه خسارت
duty free U معاف ازحقوق گمرکی
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
free of particular average U معاف از خسارات جزئی
free of general average U معاف از خسارات عمومی
duty free U معاف از عوارض گمرکی
duties free U معاف از حقوق گمرکی
emeritus U افتخارا ازخدمت معاف شده
freeway U شاهراهی که از حق راهداری معاف است
fpa U معاف از جبران خسارت خاص
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
freeways U شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempted , adressee U گیرنده معاف از اجرای دستور
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
absolved U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolve U کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone U منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
exempt player U بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com