English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bloodguilty U مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
delinquent U مرتکب جنایت یاجنحه
delinquents U مرتکب جنایت یاجنحه
bloodshed U خونریزی
acharnement U خونریزی
bloodshedding U خونریزی
hemostasis U توقف خونریزی
hemostasis U بندامدگی خونریزی
menorrhagia U خونریزی رحم
bloodlessly U بدون خونریزی
bloodguilt U خونریزی ناحق
blood guilt U خونریزی ناحق
bloodless U بدون خونریزی
sanguinariness U مقرونیت به خونریزی
purpura U لکههای خونریزی زیرپوست
stanch U جلو خونریزی راگرفتن
carnage U قتل عام خونریزی
slaughter U قتل عام خونریزی
slaughtered U قتل عام خونریزی
slaughters U قتل عام خونریزی
slaughterous U مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
metrorrhagia U خونریزی غیر طبیعی رحم
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
felonious U جنایت
villainy U جنایت
felonies U جنایت
felony U جنایت
crime U جنایت
hemostat U اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
felony U جنایت بدکاری
crimination U اتهام جنایت
murderous U جنایت امیز
malefactor U جنایت کار
blue bell U گزارش جنایت
criminally U جنایت کارانه
cut-throat U جنایت کارانه
malefactors U جنایت امیز
malefactors U جنایت کار
felonies U جنایت بدکاری
malefactor U جنایت امیز
desperado U جنایت کار
felonious U جنایت امیز
felons U جانی جنایت کار
felon U جانی جنایت کار
act based on pejudgement U قصاص قبل از جنایت
punishment of a crime not yet committed U قصاص قبل از جنایت
red handed U حین وقوع جنایت
capital crime U جنایت بزرگ یامهم
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
red handed U درحین ارتکاب جنایت
gory U جنایت امیز خونخوار
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
perpetrators U مرتکب
perpetrator U مرتکب
violaor U مرتکب
commits U مرتکب شدن
committing U مرتکب شدن
stealer U مرتکب سرقت
guilty U مجرم مرتکب
committed U مرتکب شدن
commit U مرتکب شدن
misdemeanant U مرتکب جنحه
perpetrator of an offence U مرتکب جرم
debt perpetrator U مرتکب بدهی
perpetrating U مرتکب شدن
perpetrates U مرتکب شدن
perpetrated U مرتکب شدن
perpetrate U مرتکب شدن
hemophilia U بیماری موروثی که دران خون دیر لخته میشودودرنتیجه اشکال در بندامدن خونریزی پدید می اید
principal U امر مرتکب اصلی
rapists U مرتکب زنای بعنف
violaor U مرتکب زنای به زور
rapist U مرتکب زنای بعنف
offends U مرتکب خلاف شدن
bobbles U مرتکب خطا شدن
incestuous U مرتکب زنای با محارم
bobble U مرتکب خطا شدن
offended U مرتکب خلاف شدن
offend U مرتکب خلاف شدن
recommit U دوباره مرتکب شدن
committing an offence U مرتکب جرمی شدن
perpetrators U مباشر در جرم مرتکب
commit a crime U مرتکب جنایتی شدن
principals U امر مرتکب اصلی
guilty of a minor offence U مرتکب جرم خلافی
perpetrator U مباشر در جرم مرتکب
smuggling U مرتکب قاچاق شدن
misfeasance U مرتکب جرم شدن
perpetrate U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates U مرتکب کردن مقصر بودن
commit a minor offence U مرتکب جرم خلافی شدن
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
perpetrating U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated U مرتکب کردن مقصر بودن
to commit terrorist act [ act of terrorism] U مرتکب جرم تروریستی شدن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
double adultery U زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
impostors U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
imposters U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
burglarious U مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
parol arrest U جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com