English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schoolma'am U مدیره مدرسه
schoolmarm U مدیره مدرسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
headmistress U مدیره
headmistresses U مدیره
manageresses U مدیره
governess U مدیره
directrix U مدیره
administratrix U مدیره
directress U مدیره
head mistress U مدیره
lady principal U مدیره
governesses U مدیره
manageress U مدیره
directorates U هیات مدیره
board of directors U هیئت مدیره
dames U کدبانو مدیره
board of directors U هیات مدیره
board of directers U هیئت مدیره
dame U کدبانو مدیره
board of direcotors U هیئت مدیره
matron U مدیره سرپرستار
matrons U مدیره سرپرستار
directorate U هیات مدیره
managing committee U هیات مدیره
managing commission U هیات مدیره
schoolmistress U مدیره اموزشگاه
schoolmistresses U مدیره اموزشگاه
administratrix U مدیره تصفیه
chairman of the board [of directors/managers] U رئیس هیئت مدیره
chairmen U رئیس هیات مدیره
president of the board [ American E] U رئیس هیئت مدیره
chairman U رئیس هیات مدیره
chief executive officer [CEO] [American E] U رئیس هیئت مدیره
editoress U مدیره روزنامه یامجله
directorates U هیئت مدیره ستادی
editorial staff U هیئت مدیره یانویسنده
directors U عضو هیئت مدیره
directorate U هیئت مدیره ستادی
chairman of the board of directors U رئیس هیات مدیره
director U عضو هیئت مدیره
supinator U عضله مدیره بخارج
editorial board U هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
chairmen U مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman U مدیر رئیس هیئت مدیره
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
board of [executive] directors U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to vote somebody on the board of directors U رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
school age U سن مدرسه
academy U مدرسه
school mate U هم مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school fellow U هم مدرسه
academies U مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
school U مدرسه
schools U مدرسه
school shooting U تیراندازی در مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
schoolteacher U معلم مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
senior high school U مدرسه متوسطه
technical school U مدرسه فنی
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
unschooled U مدرسه نرفته
school counselor U مشاور مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
schoolyard U محوطهی مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
preliminary school U مدرسه ابتدائی
private school U مدرسه ملی
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
prep U مدرسه مقدماتی
grammar school U مدرسه ابتدایی
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
janitor U فراش مدرسه
schoolwork U درس مدرسه
satchels U کیف مدرسه
satchel U کیف مدرسه
summer school U مدرسه تابستانی
head master U مدیر مدرسه
summer schools U مدرسه تابستانی
trade schools U مدرسه حرفهای
grammar schools U مدرسه ابتدایی
truancy U مدرسه گریزی
school U تحصیل در مدرسه
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
school truancy U مدرسه گریزی
private schools U مدرسه ملی
school phobia U مدرسه هراسی
janitors U فراش مدرسه
trade school U مدرسه حرفهای
schooling U مدرسه رفتن
schools U تحصیل در مدرسه
grade school U مدرسه ابتدایی
seminary U مدرسه علوم دینی
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
seminaries U مدرسه علوم دینی
technical colleges U مدرسه عالی فنی
technical college U مدرسه عالی فنی
theological school U مدرسه علوم دینی
the school is out U مدرسه تعطیل است
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
junior college U مدرسه فوق دیپلم
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
schooltime U ساعات درس مدرسه
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
The last school day. U آخرین روز مدرسه
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
to dismiss [remove] the board of managers U مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
boarded U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com