English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defense U دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
respondent U مدعی علیه
defendants U مدعی علیه
respondents U مدعی علیه
defendant U مدعی علیه
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
slander U افترا
calumny U افترا
libel U افترا
detraction U افترا
slandered U افترا
slandering U افترا
accusal U افترا
libelled U افترا
calumniation U افترا
defamation U افترا
libelling U افترا
libels U افترا
libeling U افترا
slanders U افترا
libeled U افترا
mud U افترا
to stab in the back U افترا
calumnies U افترا
fictitiousness U افترا
evil speaking U افترا
false accusation U افترا
libeller U افترا زن
libeler U افترا زن
traducement U افترا
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
blemish U افترا زدن
belied U افترا زدن
calumniate U افترا زدن
calumnaite U افترا زدن به
slanderous U افترا امیز
calumniatory U افترا امیز
traduced U افترا زدن به
traduces U افترا زدن به
obloquy U سرزنش افترا
traducing U افترا زدن به
traduce U افترا زدن به
belying U افترا زدن
calumniator U افترا زننده
belies U افترا زدن
slandering U افترا زدن
to badmouth U افترا زدن
slander U افترا زدن
slandered U تهمت یا افترا
calumny U بهتان افترا
tracucement U افترا زنی
tradece U افترا زدن به
slandered U افترا زدن
slandering U تهمت یا افترا
belie U افترا زدن
slanders U تهمت یا افترا
defamatory U افترا امیز
slander U تهمت یا افترا
slanders U افترا زدن
calumnies U بهتان افترا
libels U هجو افترا زدن
libelling U هجو افترا زدن
libelled U هجو افترا زدن
libeling U هجو افترا زدن
libeled U هجو افترا زدن
libel U هجو افترا زدن
plaintiffs U مدعی
plaintiff U مدعی
claimant U مدعی
attorneys U مدعی
pretendant U مدعی
attorney U مدعی
pursuer U مدعی
pursuers U مدعی
object of claim U مدعی به
maintainer U مدعی
assertive U مدعی
accusers U مدعی
asserter U مدعی
actor U مدعی
letter of attorney U مدعی
actors U مدعی
accuser U مدعی
remedy sought by plaintiff U مدعی به
libllant U خواهان یا شاکی دعوی افترا
blemishing U بدنام کردن افترا زدن
blemishes U بدنام کردن افترا زدن
blemished U بدنام کردن افترا زدن
public prosecutor U مدعی العموم
petitioner [divorce proceedings] U مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
complainant [British E] U مدعی [قانون]
plaintiff U مدعی [قانون]
lord a U مدعی العموم
he claims to U او مدعی است که
encumbrancer U مدعی ملک
pretenders U مدعی من غیر حق
the a party U مدعی خصم
public prosector U مدعی العموم
prosecuting attorney U مدعی العموم
dirctor of public prosecutions U مدعی العموم
adversary U مدعی متخاصم
attorneygeneralship U مدعی العمومی
complainants U عارض مدعی
complainant U عارض مدعی
attorneygeneral U مدعی العموم
professed U متعهد مدعی
relator U مدعی خصوصی
pretender U مدعی من غیر حق
professed U مدعی مقر به
rightful claimant U مدعی محق
Attorneys General U مدعی العموم
public prosecutors U مدعی العموم
claimant [arbitration proceedings] U مدعی [قانون]
adversaries U مدعی متخاصم
Attorney General U مدعی العموم
claimant U طلب کننده مدعی
elegit U حکم تامین مدعی به
know-it-alls U مدعی علم الیقین
know it all U مدعی علم الیقین
know-it-all U مدعی علم الیقین
contender U مدعی دربرابر قهرمان
object of claim U مدعی به متنازع فیه
pretender U مدعی تاج وتخت
suitors U عرضحال دهنده مدعی
suitor U عرضحال دهنده مدعی
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
pretenders U مدعی تاج وتخت
to sue somebody for libel [slander] U از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
pro and con U له و علیه
con U بر علیه
conning U بر علیه
pros and cons U له و علیه
conned U بر علیه
cons U بر علیه
versus U علیه
against U علیه
v U علیه
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
divisor U مقسوم علیه
lady ship U سرکار علیه
denominators U مقسوم علیه
denominator U مقسوم علیه
drawee U محال علیه
object of protest U معترض علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
beneficiary U موقوف علیه
judgement debtor U محکوم علیه
victim of an offence U مجنی علیه
ward U مولی علیه
third person of a transfer U محال علیه
losing party U محکوم علیه
wards U مولی علیه
divtsor U مقسوم علیه
beneficiaries U موقوف علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
presentee U معروض علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
recognizor U محکوم علیه
assignee U محال علیه
pro and con U دلائل له و علیه
anti U مخالف علیه
appellee U مستانف علیه
peace be upon him U علیه السلام
pupil U مولی علیه
out of court U محکوم علیه
pupils U مولی علیه
respondents U مستانف علیه
respondent U مستانف علیه
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
lese majeste U خیانت علیه حکومت
self-defeating U علیه منظور خود
public mischief U جرم علیه جامعه
action in personam U دعوی بر علیه شخص
self defeating U علیه منظور خود
lese majesty U خیانت علیه حکومت
cross action U علیه وی اقامه کند
common d. U مقسوم علیه مشترک
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
offences against property U جرائم بر علیه اموال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com