Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
subsistent
U
مدد معاش بگیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spasmodically
U
بگیر و ول کن
spasmodic
U
بگیر و ول کن
venal
U
پول بگیر
stipendiaries
U
حقوق بگیر
stipendiary
U
حقوق بگیر
salaried
U
حقوق بگیر
pensioners
U
مستمری بگیر
pensioner
U
مستمری بگیر
Take hold from that end (side).
U
از آن سرش بگیر
take it easy
<idiom>
U
ساده بگیر
annuitant
U
مستمری بگیر
annuitant
U
حقوق بگیر
spasticity
U
حالت بگیر وول کن
Take thd bull by the horns.
<proverb>
U
گاو را از شاخهایش بگیر .
salaried
U
کارمند حقوق بگیر
pensionary
U
حقوق بگیر مزدور
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
reimbursable personnel
U
پرسنل حقوق بگیر نظامی
large hande a
U
دارای دست بگیر گیرنده
pensioners
U
وفیفه خوار مستمری بگیر
pensioner
U
وفیفه خوار مستمری بگیر
basic allowance for subsistence
U
حق معاش
subsistence
U
معاش حق معاش
ration allowance
U
حق معاش
livelihood
U
معاش
livelihoods
U
معاش
living
U
معاش
sustenance
U
معاش
subsistence allowance
U
معاش
Take this handkerchief and wipe your eyes.
U
این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
thriftless
U
بی عقل معاش
passage money
U
معاش کردن
thrift
U
عقل معاش
family allowance
U
مدد معاش
livelihoods
U
وسیله معاش
subsistence
U
معاش خرجی
allowance
U
جیره حق معاش
livelihood
U
وسیله معاش
allowances
U
جیره حق معاش
fend
U
تکفل معاش
bread and butter
U
وسیله معاش
meal ticket
U
وسیلهی امرار معاش
canny
U
دارای عقل معاش
canniest
U
دارای عقل معاش
to scramble for a living
U
تقلای معاش کردن
meal tickets
U
وسیلهی امرار معاش
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
earn
U
کسب معاش کردن
earned
U
کسب معاش کردن
earns
U
کسب معاش کردن
cannier
U
دارای عقل معاش
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
Bite your tongue !
U
لبت را گاز بگیر ( دیگر از این حرفها نزن )
living wage
U
مزدکافی برای امرار معاش
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
She is thrifty .
U
عقل معاش دارد (مقتصد است )
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
basic allowance
U
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
amateurism
U
اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
ways and means
U
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
potboil
U
برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
Bounty hunter
U
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
aviation pay
U
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
family allowance
U
معاش اولاد حق اولاد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com